هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار از عشق و حسرت به معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که دیدن روی معشوق آرامش را از او گرفته است. او از باغ و گلزار دوری می‌کند زیرا دیگر لذتی در آنها نمی‌بیند. شاعر به دام عشق افتاده و می‌داند که به کام نخواهد رسید، ولی همچنان به عشق ادامه می‌دهد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک یا مناسب نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات شعری ممکن است برای سنین پایین‌تر چالش‌برانگیز باشد.

حسرت روی تو

امشب از حسرت رویت، دگر آرامم نیست
دلم آرام نگیرد که دلاَّرامم نیست

گردش باغ نخواهم، نروم طَرْف چمن
روی گلزار نجویم که گلندامم نیست

من از آغاز که روی تو بدیدم گفتم:
در پی طلعت این حوروش، انجامم نیست

من به یک دانه، به دام تو به خود افتادم
چه گمان بود که در ملک جهان دامم نیست؟

خاک کویش شوم و کامْ طلبکار شوم
گرچه دانم که از آن کامْ طلب، کامم نیست

همه ایّام چو هندی سر راهش گیرم
گر چه توفیقِ نظر در همه ایامم نیست
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:مستی عاشق
گوهر بعدی:هست و نیست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.