۴۲۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰

ای جهانی بنده چون من مر ترا
نیست چون من بنده دیگر ترا

دل چو نطفه در رحم خون می خورد
تا چرا زاد این چنین مادر ترا

از برای آفت جان منست
شانه گر ره می کند بر سر ترا

لشکر فتنه بکش، عالم بگیر
فتنه شد چون جملگی لشکر ترا

عالمی را از تو شد پیمانه پر
پر نگشت از خون کس ساغر ترا

من ز جورت مو شدم وز آه من
جز میان چیزی نشد لاغر ترا

نامسلمانی مکن شرمی بدار
چند گویم حال خسرو مر ترا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.