هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از عشق نافرجام، وفاداری اندک، و رنجهای عشق سخن میگوید. او از دلبستگی به معشوق و درد هجران مینالد و اشاره میکند که عشق گاهی انسان را از ایمان و مسلمانی دور میسازد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای نوجوانان کمسنوسال دشوار است. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند کفر و ایمان ممکن است نیاز به بلوغ فکری برای تحلیل داشته باشد.
شمارهٔ ۵۴۹
وفا در نیکوان چندان نباشد
ترا خود هیچ بویی زان نباشد
مرا گویید منگر در جوانان
که خوبی جز بلای جان نباشد
نظر در روی تو خود کرده ام من
بلی، خود کرده را درمان نباشد
دلم بر بت پرستی خو گرفته ست
مسلمان بودنم امکان نباشد
مرا بهر تو کافر می کند خلق
خود اهل عشق را ایمان نباشد
مرو از سینه بیرون، اگر چه دانم
که یوسف را سر زندان نباشد
ز هجران سوخت خسرو، وه که در عشق
چه نیکو باشد، ار هجران نباشد
ترا خود هیچ بویی زان نباشد
مرا گویید منگر در جوانان
که خوبی جز بلای جان نباشد
نظر در روی تو خود کرده ام من
بلی، خود کرده را درمان نباشد
دلم بر بت پرستی خو گرفته ست
مسلمان بودنم امکان نباشد
مرا بهر تو کافر می کند خلق
خود اهل عشق را ایمان نباشد
مرو از سینه بیرون، اگر چه دانم
که یوسف را سر زندان نباشد
ز هجران سوخت خسرو، وه که در عشق
چه نیکو باشد، ار هجران نباشد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.