هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و رنج عاطفی عمیق خود می‌گوید که باعث گریه و اشک‌های بی‌پایان او شده است. او احساس می‌کند که هیچ کس نمی‌تواند درد او را درک کند و حتی اگر کسی سعی کند عقلش را آزمایش کند، نتیجه‌ای جز جنون نخواهد داشت. شاعر از دوستش می‌خواهد که رازهایش را به چشم‌هایش نگوید، زیرا این کار باعث می‌شود روحش از بدن خارج شود. او همچنین اشاره می‌کند که حتی اگر دست از دوستش بشوید، چشم‌هایش همچنان اشک می‌ریزند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و روان‌شناختی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، موضوعاتی مانند رنج عاطفی و جنون نیاز به بلوغ فکری دارد تا به درستی درک شود.

شمارهٔ ۶۰۰

چشمم همه روز خون تراود
من دانم و دل که چون تراود

نتراوم پیش هیچ مردم
کز مردم دیده خون تراود

دل گر ز تو لخته شد محال است
کاین حال به آزمون تراود

با دیده مگوی راز، ای دوست
زیرا که روان برون تراود

من دست بشویم از تو هر چند
لیکن دیده فزون تراود

گر عقل مرا کسی بکاود
دانم که از او جنون تراود

افسون چه کنی به ریش خسرو؟
کاین بیشتر از فسون تراود
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.