۲۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲۶

هر که دمی به یاد آن دلبر مه لقا زند
شاه پیاده بر درش آید و مرحبا زند

در همه عمر یک نفس روی نتابم از درش
گر دو هزار مدعی طعنه ام از قفا زند

بر گل تازه رنگ و بو برگ و نوا اگر نبود
لاف محبت از چه رو بلبل خوش نوازند

همنفسی ز کوی او غیر صبا ندیده ام
کو نفسی به پیشم از رهگذر صفا زند

ناله زار شد روان جانب دوست، ای صبا
زود رسان که حلقه ای بر در آشنا زند

سیل سرشک و خون دل چند بود روا، بگو
تا که ز روی مردمی دیده به روی ما زند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.