هوش مصنوعی:
متن شعری است که مردی گریان در خیابان را توصیف میکند که از تنهایی، بیکاری و یأس رنج میبرد. او آرزو میکند زمان بایستد و از تردیدها و محدودیتهای زندگی رها شود. تصاویری مانند پنجرههای بسته، قفس و کبوترها نمادین هستند و احساسات عمیق انسانی را منتقل میکنند.
رده سنی:
16+
متن حاوی مضامین عمیق عاطفی و نمادین است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربههای زندگی نیاز دارد. همچنین، مفاهیمی مانند یأس و محدودیتهای وجودی ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.
در خیابان ...
در خیابان مردی می گرید
پنجره های دو چشمش بسته ست
دست ها را باید
به گرو بگذارد
تا که یک پنجره را بُگشاید ...
*
در خیابان مردی می گرید
همه روزان ِ سپیدش جمعه ست
او که از بیکاری
تیر سیمانی را می شمرد
در قدم های ِ ملولش قفسی می رقصد
با خودش می گوید :
- کاش می شد همه ی عقربکِ ساعت ها
می ایستاد
کاش تردید ِ سلام تو نبود
دست هایم همه بیمار پریدن هایی
از بغل ِ دیوارست ...
کاش دستم دو کبوتر می بود
*
در خیابان مردی می گرید ...
پنجره های دو چشمش بسته ست
دست ها را باید
به گرو بگذارد
تا که یک پنجره را بُگشاید ...
*
در خیابان مردی می گرید
همه روزان ِ سپیدش جمعه ست
او که از بیکاری
تیر سیمانی را می شمرد
در قدم های ِ ملولش قفسی می رقصد
با خودش می گوید :
- کاش می شد همه ی عقربکِ ساعت ها
می ایستاد
کاش تردید ِ سلام تو نبود
دست هایم همه بیمار پریدن هایی
از بغل ِ دیوارست ...
کاش دستم دو کبوتر می بود
*
در خیابان مردی می گرید ...
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:سفر
گوهر بعدی:خون لاله ها ...
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.