۲۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۱۳

عشق تو هر لحظه فزون می شود
دل ز غمت قطره خون می شود

در هوس سلسله زلف تو
عقل مبدل به جنون می شود

روی تو نادیده مه چارده
بنگرش از غصه که چون می شود

گمشدگان را به طریق نجات
مهر رخت راهنمون می شود

بس که گران است سر از جام عشق
زیر سرم دست ستون می شود

عالمی از مستی چشمت خراب
چشم تو خود مست کنون می شود

عشق تو ورزیم که سلطان عقل
در کف عشق تو زبون می شود

شوق تو جوییم که از بار آن
قیامت افلاک نگون می شود

در دل خسرو نگر آن آتش است
کز دهنش دود برون می شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.