هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و بی‌خوابی می‌نالد و از بی‌قراری دلش سخن می‌گوید. او با اشاره به ماه و خورشید، احساس تنهایی و تاریکی خود را بیان می‌کند و از عشق نافرجام و رنج‌های عاطفی خود می‌گوید. در نهایت، شاعر به حیرت و سکوت در برابر معشوق اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاطفی عمیق، درد فراق و اندوه است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان شاعرانه نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد.

شمارهٔ ۸۹۴

مهی گذشت که چشمم خبر ز خواب ندارد
مرا شبی ست سیه رو که ماهتاب ندارد

به جان دوست که مرده هزار بار به از من
که باری از دل بدخوی من عذاب ندارد

تو ای که با مه من خفته ای به ناز، شبت خوش
منم که روز مراد من آفتاب ندارد

چه گویمت که بخوابم بس است دیدن رویت
مخند بیهده بر بیدلی که خواب ندارد

نه عقل ماند و نه دانش، نه صبر ماند و نه طاقت
کسی چنین دل بیچاره خراب ندارد

به کوی تو همه روی زمین به گریه بنشستم
هنوز بر در تو روی زردم آب ندارد

ز حال خسرو پرسی، چه پرسیش که ز حیرت
به پیش روی تو جز خامشی جواب ندارد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.