۲۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۸۳

ای به تپیدن از تو دل، هوش که می بری مبر
وی به خرابی از تو جان، باده که می خوری مخور

خوردن غم ز دل بود، چند به خلق غم دهی
گر غرض اینست، از کسان دل که همی بری مبر

کبک روانی و رهت هست درون سینه ها
دانه دل بخور، ولی دور که می پری مپر

شاه بتانی و بتان بنده تو ز بنده کم
غاشیه نه به فرق شان، بنده که می خری مخر

خسرو خسته را ز تو پرده دل دریده شد
یار، از آن دیگران پرده که می دری مدر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.