۲۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۸۵

باز بر خونم کمر بربسته ای
وان دو ابروی سر بر بسته ای

من میان بر بستنت را بنده ام
موی را گویی کمر بر بسته ای

می روی چون تیر و در دل می خلی
تا خود از شست که بیرون جسته ای

ازتری آب از لبانت می چکد
بس که اندر چشم من بنشسته ای

تازه کردستی ز نم بر روی خود
هم به خون تازه در پیوسته ای

بر زمین پهلو نمی یارم نهاد
بس که خسرو را به مژگان خسته ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.