۱۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۷۰

نیست در شهر گرفتارتر از من دگری
نبد او تیر غم افگارتر از من دگری

بر سر کوی تو دانم که سگان بسیاراند
نیک بنمای وفادارتر از من دگری

وه که آن روی به جز من دگری را منمای
تا نمیرد ز غمت زارتر از من دگری

شرمسارم ز گران جانی خود، زانکه نماند
بر سر کوی تو بسیارتر از من دگری

محنت عشق و غم دوری و بدخویی دوست
نکشد این همه دشوارتر از من دگری

کاروان رفت و مرا بار بلایی در دل
چون روم، نیست گران بارتر از من دگری

ساقیا، برگذر از من که به خواب اجلم
باز چو اکنون تو هشیارتر از من دگری

خسروم، بهر بتان کوی به کو سرگردان
در جهان نبود بیکارتر از من دگری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.