هوش مصنوعی:
شاعر در این غزل از نبود ترحم و خوف خدا در معشوق شکایت میکند و عشق بیپاسخ و رنجهای ناشی از آن را بیان میدارد. او با اشاره به قمار عشق و باخت جان در این راه، از بیتفاوتی معشوق مینالد. در پایان، شاعر از خالد (احتمالاً خالق اثر) به خاطر سرودن این غزل دلگشا تقدیر میکند و آن را در خور بلاغت پیر هرات (شاید اشاره به خواجه عبدالله انصاری) میداند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای نوجوانان کمسنوسال دشوار بوده و ممکن است برای آنان نامفهوم باشد. همچنین، برخی از اشارات مانند قمار عشق و باخت جان نیاز به سطحی از بلوغ فکری برای درک صحیح دارد.
غزل شماره ۱۵
هرگز ترحمی به من مبتلات نیست
معلوم شد مرا که تو خوف خدات نیست
مرا در قمار عشق تو جان باختیم لیک
با آن دورخ تو شاهی و پروای مات نیست
بهر بلای جان سخنی جستم از لبت
خرسند کن بلات مرا گر بلات نیست
گفتم مگر حیات بود لعل جانفزات
گفتا کلام بیهده کم گو حیات نیست
گر بینم از وفات به بالین پس از وفات
مقصودم از خدای به غیر از وفات نیست
خالد ز کلکت این غزل دلگشا که ریخت
جز در خور بلاغت پیر هرات نیست
معلوم شد مرا که تو خوف خدات نیست
مرا در قمار عشق تو جان باختیم لیک
با آن دورخ تو شاهی و پروای مات نیست
بهر بلای جان سخنی جستم از لبت
خرسند کن بلات مرا گر بلات نیست
گفتم مگر حیات بود لعل جانفزات
گفتا کلام بیهده کم گو حیات نیست
گر بینم از وفات به بالین پس از وفات
مقصودم از خدای به غیر از وفات نیست
خالد ز کلکت این غزل دلگشا که ریخت
جز در خور بلاغت پیر هرات نیست
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شماره ۱۴
گوهر بعدی:غزل شماره ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.