۲۷۱ بار خوانده شده

بخش ۶۰ - رسید معتمر بعد از چندگاه به سر قبر ایشان و بر آنجا درختی دیدن پر خطهای زرد و سرخ

بعد شش سال معتمر یا هفت
به سر روضه نبی می رفت

راه عمدا بر آن دیار افکند
بر سر قبرشان گذار افکند

دید بر خاک آن دو اندهمند
سر کشیده یکی درخت بلند

چون به عبرت نگاه کرد در آن
دید خطهای سرخ و زرد بر آن

بود زردی ز رویشان اثری
سرخی از چشم خونفشان خبری

با کسی گفت ازان زمین به شگفت
چه درخت است این به حیرت گفت

که درختیست این سرشته عشق
رسته از تربت دو کشته عشق

بلکه بر خاک آن دو تن علمیست
بر وی از شرح حالشان رقمیست

زاهل دل هر که آن رقم خواند
حال آن کشتگان غم داند

جانشان غرق فیض رحمت باد
کس چو ایشان ازین جهان مرواد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۵۹ - فرستادن پدر ریا را بعد از چهل روز همراه عیینه به مدینه و پیش گرفتن حرامیان و هلاک شدن بر دست ایشان
گوهر بعدی:بخش ۶۱ - قصه تحفه مغنیه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.