۲۹۹ بار خوانده شده

بخش ۳۱ - حکایت آنچه رسول صلی الله علیه و سلم در حق آن زن بخیل گفته است

شد به پیش رسول بیوه زنی
از نهال قبول میوه کنی

وصف او کرد با رسول کسی
زد ز اعمال خیر او نفسی

که همه روز روزه می دارد
همه شب جز نماز نگذارد

لیکن از جود دست او بسته ست
رگ جانش به بخل پیوسته ست

گفت ختم رسل که دامن و جیب
کاشش آلوده بودی از همه عیب

وز بخیلی نبودیش بسته
دست از بذل مال پیوسته

هر کجا بخل فخر پی سپر است
هر کجا جود عیبها هنر است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۰ - گفتار در مذمت بخل
گوهر بعدی:بخش ۳۲ - حکایت پسر یحیی برمکی و صفت بخل وی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.