۲۷۸ بار خوانده شده

بخش ۴۴ - قصه آن طبیب که آفت رسیده ای را بی وجود اسباب معالجه کرد

به یکی از ملوک سامانی
داشت دوران طبیبی ارزانی

در همه کارها بدو همدم
در همه رازها بدو محرم

دادیش در حضور خود پیوست
نبض جمع مخدرات به دست

روزی از گفت و گوی خلق خلاص
بود با او درون خلوت خاص

پای نامحرمان از آنجا پی
نامه محرمان از آنجا طی

ناگه آمد کنیزکی چون ماه
خوان به کف پیش شاه گشت دو تاه

تا نهد خوان خوردنی به زمین
ریخت خلطی به پشت او رنگین

الف قامتش چون دال بماند
خم چو پیران دیر سال بماند

کرد چندان که زور راست نشد
پشت او آنچنان که خواست نشد

گفت با آن حکیم شاه کریم
کای شفابخش هر مزاج سقیم

هم درین دم گشای دست علاج
وارهانش ازین فساد مزاج

ماند حیران حکیم چون اسباب
بود بهر علاج او نایاب

دست زد معجرش ز فرق کشید
جامه اش را ز پیش و پس بدرید

از زهارش گشاد بند ازار
کرد بیرونش از سرین شلوار

غرقه شد زان خجالت اندر خوی
خلط بگداخت در مفاصل وی

قامت خود چو سرو بستان راست
کرد و آزاد از زمین برخاست

در طبیبی چو نیک ماهر بود
پیش او سر کار ظاهر بود

چون بماند از علاج جسمانی
دست زد در علاج نفسانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴۳ - امام شافعی رضی الله عنه فرموده است که می بایستی طبیب اسلامیان دانایان پارسا بودی نه یهود و ترسا
گوهر بعدی:بخش ۴۵ - معالجه کردن ابوعلی سینا آن صاحب ماخولیا را که طبیبان از معالجه وی عاجز مانده بودند
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.