۲۷۵ بار خوانده شده

بخش ۴۷ - آگاه شدن حکیم و پادشاه از حال سلامان و ابسال و سرزنش کردن سلامان را و تنگ شدن احوال بر او

چون سلامان شد حریف ابسال را
صرف وصلش کرد ماه و سال را

باز ماند از خدمت شاه و حکیم
هر دو را شد دل ز هجر او دو نیم

چون ز حال او خبر جستند باز
محرمان کردندشان دانای راز

بهر پرسش پیش خویشش خواندند
با وی از هر کجا حکایت راندند

نکته ها گفتند از نو و کهن
تا به مقصود از طلب آمد سخن

شد یقین کان قصه از وی راست بود
داستانی بی کم و بی کاست بود

هر یک اندر کار وی رایی زدند
در خلاصش دستی و پایی زدند

بر نصیحت یافت کار آخر قرار
کز نصیحت نیست بهتر هیچ کار

از نصیحت ناقصان کامل شوند
وز نصیحت مدبران مقبل شوند

از نصیحت زنده گردد هر دلی
وز نصیحت حل شود هر مشکلی

ناصحان پیغمبرانند از نخست
گشته کار عقل و دین زیشان درست

هر که از پیغمبری دم زد بر او
جز نصیحت ز آسمان نامد فرو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴۶ - حکایت اعرابیی که خوان خلیفه را پسندید و گفت بعد ازین اینجا دایم خواهم رسید و جواب گفتن خلیفه که شاید مگذارند و گفتن اعرابی که آن وقت تقصیر از شما خواهد بود نه از من
گوهر بعدی:بخش ۴۸ - نصیحت کردن پادشان سلامان را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.