۲۶۱ بار خوانده شده

بخش ۶۱ - حکایت مکافات یافتن پرویز آنچه با فرهاد کرد از شیرویه

کوهکن کانبازی پرویز کرد
روی در شیرین شورانگیز کرد

دید شیرین سوی خود میل دلش
شد به حکم آنکه دانی مایلش

غیرت عشق آتش سوزان فروخت
خرمن تمکین خسرو را بسوخت

کرد حالی حیله ای تا زال دهر
ریخت اندر ساغر فرهاد زهر

رفت آن بیچاره جانی پر هوس
ماند با شیرین همین پرویز و بس

چرخ کین کش هم همین آیین نهاد
در کف شیرویه تیغ کین نهاد

تا به یک زخمش ز شیرین ساخت دور
وز سریر عشرتش انداخت دور
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۶۰ - آگاه شدن شاه از رفتن سلامان و خبر نایافتن از حال وی و آیینه گیتی نمای را کار فرمودن و حال وی را دانستن
گوهر بعدی:بخش ۶۲ - اندوهگین شدن شاه از تمادی شعف سلامان به صحبت ابسال و وی را به قوت همت از تمتع به وی بازداشتن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.