۲۸۰ بار خوانده شده

بخش ۲۹ - حکایت کشیدن پیکان از تیر راست رو کیش ولایت کرم الله تعالی وجهه در وقتی که از کشاکش کمان مجاهده بر نشان مشاهده افتاده بود

شیر خدا شاه ولایت علی
صیقلی شرک خفی و جلی

روز احد چون صف هیجا گرفت
تیر مخالف به تنش جا گرفت

غنچه پیکان به گل او نهفت
صد گل محنت ز گل او شکفت

روی عبادت سوی محراب کرد
پشت به درد سر اصحاب کرد

خنجر الماس چو بید آختند
چاک به تن چون گلش انداختند

غرقه به خون غنچه زنگارگون
آمد ازان گلبن احسان برون

گل گل خونش به مصلا چکید
گفت چو فارغ ز نماز آن بدید

این همه گل چیست ته پای من
ساخته گلزار مصلای من

صورت حالش چو نمودند باز
گفت که سوگند به دانای راز

کز الم تیغ ندارم خبر
گر چه ز من نیست خبردارتر

طایر من سدره نشین شد چه باک
گر شودم تن چو قفس چاک چاک

جامی از آلایش تن پاک شو
در قدم پاکروان خاک شو

باشد ازان خاک به گردی رسی
گرد شکافی و به مردی رسی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۸ - مقاله چهارم در اقامت نمازهای پنجگانه که پنجه طاقت قوی پنجگان تاب مشقت داده اوست و جبین عزت گردن فرازان به خاک مذلت نهاده او
گوهر بعدی:بخش ۳۰ - مقاله پنجم در اشارت به روزه رمضان که نوریست کثیرالفیضان هم روح را شمع انجمن افروز است و هم نفس را برق خرمن سوز
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.