هوش مصنوعی:
این متن داستان دو بط و یک کشف را روایت میکند که با هم دوست بودند و در کنار رود زندگی میکردند. روزی به دلیل تغییر شرایط، تصمیم به سفر میگیرند. کشف با ناراحتی از جدایی سخن میگوید و وفاداری خود را به دوستانش ابراز میدارد. در طول سفر، با استفاده از یک چوب، هر دو بط یک سر آن را گرفته و کشف وسط آن را با دندان میگیرد تا با هم پرواز کنند. مردم با دیدن این صحنه شگفتزده میشوند و کشف پاسخ میدهد که حسادت نکنند. در پایان، پیامی درباره پرهیز از حرفهای بیهوده و هوشمندی در زندگی ارائه میشود.
رده سنی:
نوجوانان و بزرگسالان
این متن دارای مفاهیم اخلاقی و پیامهای عمیق است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد. همچنین، استفاده از زبان شعرگونه و استعارهها ممکن است برای کودکان کمسنوسال دشوار باشد.
بخش ۳۹ - حکایت کشفی که به بال بطان پریدن آغاز نهاد و به یک سخن ناجایگاه از اوج هوا به حضیض خاک افتاد
بست به صد مهر بر اطراف شط
عقد محبت کشفی با دو بط
شد به فراغت ز غم روزگار
قاعده صحبتشان استوار
روزی از آنجا که فلک راست خوی
گشت ز بی مهریشان کینه جوی
طبع بطان از لب دریا گرفت
رای سفر در دلشان جا گرفت
کرد کشف ناله که ای همدمان
وز الم فرقت من بی غمان
خو به کرم های شما کرده ام
قوت ز غم های شما خورده ام
گر چه مرا پشت چو سنگ است سخت
دارم ازین بار دلی لخت لخت
هیچ کسم نیست به جای شما
پشت به کوهم ز وفای شما
نی به شما وقت همپاییم
نی ز شما طاقت تنهاییم
نیک فرو مانده به کار خودم
پشت دو تا گشته ز بار خودم
بود ز بیشه به لب آبگیر
چوبکی افتاده چو یک چوبه تیر
یک بط از آن چوب یکی سر گرفت
وان بط دیگر سر دیگر گرفت
برد کشف نیز به آنجا دهان
سخت به دندان بگرفتش میان
میل سفر کرد به میل بطان
مرغ هوا گشت طفیل بطان
چون سوی خشکی سفر افتادشان
بر سر جمعی گذر افتادشان
بانگ برآمد ز همه کای شگفت
یک کشف آنک به دو بط گشته جفت
بانگ چو بشنید کشف لب گشاد
گفت که حاسد به جهان کور باد
زو لب خود بود گشادن همان
ز اوج هوا زیر فتادن همان
زان دم بیهوده که ناگاه زد
بر خود و بر دولت خود راه زد
جامی ازین گفتن بیهوده چند
زیرکیی ورز و لب خود ببند
تا که درین بادیه هولناک
از سر افلاک نیفتی به خاک
عقد محبت کشفی با دو بط
شد به فراغت ز غم روزگار
قاعده صحبتشان استوار
روزی از آنجا که فلک راست خوی
گشت ز بی مهریشان کینه جوی
طبع بطان از لب دریا گرفت
رای سفر در دلشان جا گرفت
کرد کشف ناله که ای همدمان
وز الم فرقت من بی غمان
خو به کرم های شما کرده ام
قوت ز غم های شما خورده ام
گر چه مرا پشت چو سنگ است سخت
دارم ازین بار دلی لخت لخت
هیچ کسم نیست به جای شما
پشت به کوهم ز وفای شما
نی به شما وقت همپاییم
نی ز شما طاقت تنهاییم
نیک فرو مانده به کار خودم
پشت دو تا گشته ز بار خودم
بود ز بیشه به لب آبگیر
چوبکی افتاده چو یک چوبه تیر
یک بط از آن چوب یکی سر گرفت
وان بط دیگر سر دیگر گرفت
برد کشف نیز به آنجا دهان
سخت به دندان بگرفتش میان
میل سفر کرد به میل بطان
مرغ هوا گشت طفیل بطان
چون سوی خشکی سفر افتادشان
بر سر جمعی گذر افتادشان
بانگ برآمد ز همه کای شگفت
یک کشف آنک به دو بط گشته جفت
بانگ چو بشنید کشف لب گشاد
گفت که حاسد به جهان کور باد
زو لب خود بود گشادن همان
ز اوج هوا زیر فتادن همان
زان دم بیهوده که ناگاه زد
بر خود و بر دولت خود راه زد
جامی ازین گفتن بیهوده چند
زیرکیی ورز و لب خود ببند
تا که درین بادیه هولناک
از سر افلاک نیفتی به خاک
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۳۸ - مقاله نهم در اشارت به صمت که سرمایه نجات و پیرایه رفع درجات است
گوهر بعدی:بخش ۴۰ - مقاله دهم در اشارت به سهر که نشانه هوشیاری و علامت بخت بیداریست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.