هوش مصنوعی: این متن شعری است که درد هجران و فراق را بیان می‌کند. در ابتدا از شادی‌های گذرا و وصل موقت سخن می‌گوید، سپس به ناگهانی بودن بادهای بلا و از بین رفتن آرزوها اشاره می‌کند. زلیخا پس از یافتن یوسف، به آرامش می‌رسد و سال‌های طولانی در کنار او زندگی می‌کند. اما یوسف پس از دیدن خوابی، تصمیم به ترک دنیای فانی می‌گیرد و به دنبال بقا و جاودانگی می‌رود. زلیخا از این تصمیم سخت می‌گیرد و به شدت اندوهگین می‌شود. او از خداوند می‌خواهد که یا او را نیز با یوسف همراه کند یا هر دو را از این دنیا ببرد. متن با توصیف غم و اندوه زلیخا و یکنواختی روز و شب برای او به پایان می‌رسد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

بخش ۷۰ - خواب دیدن یوسف علیه السلام مادر و پدر را و از خدای تعالی وفات خود طلبیدن و اضطراب زلیخا

زهی حسرت که ناگه نیکبختی
کشد تا پیشگاه وصل رختی

کشیده شاهد دولت در آغوش
کند اندوه هجران را فراموش

ندیده خاطرش از غم غباری
به شادی بگذراند روزگاری

ز ناگه باد ادباری برآید
سموم هجر را کاری برآید

درآید در ریاض وصل گستاخ
درخت آرزو را بشکند شاخ

زلیخا چون ز یوسف کام دل یافت
به وصل دایمش آرام دل یافت

به دل خرم به خاطر شاد می زیست
ز غم های جهان آزاد می زیست

تمادی یافت ایام وصالش
در آن دولت ز چل بگذشت سالش

پیاپی داد آن نخل برومند
بر فرزند بل فرزند فرزند

مرادی از جهان در دل نبودش
که بر خوان امل حاصل نبودش

شبی بنهاده سر یوسف به محراب
ره بیداریش زد رهزن خواب

پدر را دید با مادر نشسته
به رخ چون خور نقاب نور بسته

ندا کردند کای فرزند دریاب
کشید ایام دوری دیر بشتاب

ز ناخواهی بر آب و گل رقم نه
به نزهتگاه جان و دل قدم نه

چو یوسف یافت بیداری ازان خواب
به پهلوی زلیخا شد ز محراب

حدیث خواب را با وی بیان کرد
وز آن مقصود را بر وی عیان کرد

ز خوابش با خیال دوری افکند
به جانش آتش مهجوری افکند

ولی یوسف ز طور خود برون شد
به اقلیم بقا شوقش فزون شد

قدم زین تنگنای آز برداشت
ره فسحتسرای راز برداشت

متاع انس ازین دیر فنا برد
به محراب بقا دست دعا برد

که ای حاجت روای مستمندان
به سر افسر نه تارک بلندان

به فرقم تاج اقبالی نهادی
که هرگز هیچ مقبل را ندادی

دلم زین کشور فانی گرفته ست
ز تدبیر جهانبانی گرفته ست

مرا فارغ ز من راهی به خود ده
مثال شاهی ملک ابد ده

نکوکاران که راه دین گرفتند
به قرب و منزلت پیشین گرفتند

برون آر از شمار واپسانم
به فر قربت ایشان رسانم

زلیخا چون شنید این رازداری
به دل زخمی رسیدش سخت کاری

یقین دانست کز وی آن دعا را
اثر گردد به زودی آشکارا

نیاید از کمان او خدنگی
که در تأثیر آن افتد درنگی

قدم در کلبه ای زد تیره و تنگ
گشاد از یکدگر گیسوی شبرنگ

همی کرد از غم دوری به سر خاک
همی مالید پر خون چهره بر خاک

ز شادی طاق و با اندوه و غم جفت
ز دیده اشک می بارید و می گفت

که ای درمان درد دردناکان
به مرهم خرقه دوز سینه چاکان

مراد خاطر هر نامرادی
گشاد ششدر هر بی گشادی

مفاتیح آور درهای بسته
جبایر بند دلهای شکسته

خلاصی بخش مهجوران ز اندوه
سبک سازنده غم های چون کوه

گرفتار دل افگار خویشم
عجب حیران شده در کار خویشم

ندارم طاقت هجران یوسف
ز تن کش جان من با جان یوسف

نخواهم بی جمالش زندگی را
به ملک زندگی پایندگی را

نهال عمر بی برگ است بی او
حیات جاودان مرگ است بی او

به قانون وفا نیکو نباشد
که من باشم به گیتی او نباشد

اگر با من نسازی همره او را
مرا بیرون بر اول آنگه او را

نمی خواهم کزو یکسو نشینم
جهان را بی جمال او ببینم

به سر برد اینچنین در گریه و سوز
نه شب را گفت شب نی روز را روز

بلی هر کس ز غم دارد دلی تنگ
شب و روزش نماید هر دو یکرنگ
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۴۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۶۹ - غلبه کردن محبت زلیخا بر یوسف علیه السلام و بنا کردن عبادتخانه از برای وی
گوهر بعدی:بخش ۷۱ - وفات یافتن یوسف علیه السلام و هلاک شدن زلیخا از الم مفارقت وی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.