هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی به ستایش معشوق و توصیف حالات عاشقان میپردازد. شاعر از عشق و دلدادگی سخن میگوید و به مفاهیمی مانند وحدت وجود، فنا در معشوق و رهایی از دوگانگی اشاره میکند. او با اشاره به داستانهای عاشقانه مانند لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد، و عذرا و وامق، عمق عشق و فداکاری عاشقان را به تصویر میکشد و در نهایت از معشوق میخواهد که پردهها را کنار زده و خود را آشکار کند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
بخش ۱ - در ستایش خداوند
ای به یادت تازه جان عاشقان!
ز آب لطفت تر، زبان عاشقان!
از تو بر عالم فتاده سایهای
خوبرویان را شده سرمایهای
عاشقان افتادهٔ آن سایهاند
مانده در سودا از آن سرمایهاند
تا ز لیلی سر حسنش سر نزد
عشق او آتش به مجنون در نزد
تا لب شیرین نکردی چون شکر
آن دو عاشق را نشد خونین، جگر
تا نشد عذرا ز تو سیمینعذار
دیدهٔ وامق نشد سیماببار
تا به کی در پرده باشی عشوهساز
عالمی با نقش پرده عشقباز؟
وقت شد کین پرده بگشایی ز پیش
خالی از پرده نمایی روی خویش
در تماشای خودم بیخود کنی
فارغ از تمییز نیک و بد کنی
عاشقی باشم به تو افروخته
دیده را از دیگران بردوخته
گرچه باشم ناظر از هر منظری
جز تو در عالم نبینم دیگری
در حریم تو دویی را بار نیست
گفت و گوی اندک و بسیار نیست
از دویی خواهم که یکتایام کنی
در مقامات یکی، جایام کنی
تا چو آن سادهٔ رمیده از دویی
«این منم» گویم «خدایا! یا توئی؟»
گر منم این علم و قدرت از کجاست؟
ور تویی این عجز و سستی از که خاست؟
ز آب لطفت تر، زبان عاشقان!
از تو بر عالم فتاده سایهای
خوبرویان را شده سرمایهای
عاشقان افتادهٔ آن سایهاند
مانده در سودا از آن سرمایهاند
تا ز لیلی سر حسنش سر نزد
عشق او آتش به مجنون در نزد
تا لب شیرین نکردی چون شکر
آن دو عاشق را نشد خونین، جگر
تا نشد عذرا ز تو سیمینعذار
دیدهٔ وامق نشد سیماببار
تا به کی در پرده باشی عشوهساز
عالمی با نقش پرده عشقباز؟
وقت شد کین پرده بگشایی ز پیش
خالی از پرده نمایی روی خویش
در تماشای خودم بیخود کنی
فارغ از تمییز نیک و بد کنی
عاشقی باشم به تو افروخته
دیده را از دیگران بردوخته
گرچه باشم ناظر از هر منظری
جز تو در عالم نبینم دیگری
در حریم تو دویی را بار نیست
گفت و گوی اندک و بسیار نیست
از دویی خواهم که یکتایام کنی
در مقامات یکی، جایام کنی
تا چو آن سادهٔ رمیده از دویی
«این منم» گویم «خدایا! یا توئی؟»
گر منم این علم و قدرت از کجاست؟
ور تویی این عجز و سستی از که خاست؟
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر بعدی:بخش ۲ - در سبب نظم کتاب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.