۳۰۵ بار خوانده شده

مطایبه (طبیب و بیطار)

عمری از جور چرخ مینا رنگ
رنجه بودم، ز رنج بیماری

یافت آئینه وجودم زنگ
از جفای سپهر زنگاری

تار شد دیدگان روشن بین
زرد شد، چهرگان گلناری

همچو موشی نحیف گشت و نزار
تن فربه چو گاو پرواری

آزمودم همه طبیبان را
در شفاخانه های بهداری

کار آن جمله و طبابتشان
کار بوزینه بود و نجاری

نه حکیمی، خبر ز حکمت داشت
نه پرستاری، از پرستاری

پیش بیطار رفتم آخر کار
چاره ای خواستم ز ناچاری

و آن شفابخش دام و دد، بگرفت
دستم و رستم از گرفتاری

بی تأمل علاج دردم کرد
تن ز غم رست و من ز غمخواری

طرفه بین، کز طبیبم آن نرسید
که ز دانای فن بیطاری

یا من از خیل چارپایانم
یا طبیبان از هنر عاری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:سخن پرداز
گوهر بعدی:حق رأی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.