۲۸۲ بار خوانده شده

جانانه دشتی

مستیم و خرابیم ز پیمانه دشتی
ای بی خبر از باده مستانه دشتی

چون زمزمه رود و چو آوای شب آهنگ
افسونگر دل ها بود افسانه دشتی

زان باده صافی که دهد مستی جاوید
لبریز چو میخانه بود خامه دشتی

او فتنه زیبائی و دیوانه عشق است
صاحب نظران فتنه و دیوانه دشتی

جانانه او نیست به جز خواجه شیراز
ای جان جهان برخی جانانه دشتی

از باده بود مستی رندان و رهی را
سرمست کند گفته رندانه دشتی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:پل دختر - شمارهٔ ۲
گوهر بعدی:باور مکن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.