هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق یا پروردگار است. او از بندگی و نیاز خود سخن میگوید، از رنجها و سختیهایی که متحمل شده و از امید به دیدار دوباره و رسیدن به آرامش روح. شاعر همچنین به ناپایداری دنیا و نقش پروردگار در نظم جهان اشاره میکند و در پایان، بر بزرگی و آزادگی معشوق تأکید دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۲۸
ای دست منت تو بمن بنده در دراز
درگاه تو ز حادثه من بنده را جواز
درهای رنج بسته بمن بر سخای تو
بر من در سرای تو بیگاه و گاه باز
صد کس نیازمند من و من بجاه تو
در خدمت تو از همه آفاق بی نیاز
امروز بی تو خیره و سرگشته مانده ام
جان در میان آتش و دل در دهان گاز
از غبن روزگار پر از آب هر دو چشم
اندر ستاره دوخته شبهای دیر یاز
گر دانمی که جای تو اندر هری کجاست
زان سو بطبع خوش کنمی روی در نماز
دردا بکام خویش ، نه در پایگاه خویش
پوشیده مهره باخت بداندیش مهره باز
اندر جهان که دیدو که دانست کین چنین
جغد حقیر غدر کند با سپید باز؟
کار جهان خدای جهان این چنین نهاد
نفع از پی گزند و نشیب از پی فراز
گر کار چند روز بر آشفت اندکی
نیکو شود ببخت خداوندگار باز
در ناز و در نیاز چه باید نشاط و غم ؟
چون پایدار نیست بمابر نیاز و ناز
ای مهتری که سیرت و افعال خوب تست
بر جامۀ بزرگی و آزادگی تراز
زودا که باز یابم و بینم بکام خویش
آن عیش روح پرور و آن بخت کارساز
بی دیدن تو رسته نگردد بهیچ روی
جان من از تفکر و شخص من از گداز
چون اعتقاد بنده شناسی ، خود این بسست
ابرام گشت بی حد و گفتار شد دراز
درگاه تو ز حادثه من بنده را جواز
درهای رنج بسته بمن بر سخای تو
بر من در سرای تو بیگاه و گاه باز
صد کس نیازمند من و من بجاه تو
در خدمت تو از همه آفاق بی نیاز
امروز بی تو خیره و سرگشته مانده ام
جان در میان آتش و دل در دهان گاز
از غبن روزگار پر از آب هر دو چشم
اندر ستاره دوخته شبهای دیر یاز
گر دانمی که جای تو اندر هری کجاست
زان سو بطبع خوش کنمی روی در نماز
دردا بکام خویش ، نه در پایگاه خویش
پوشیده مهره باخت بداندیش مهره باز
اندر جهان که دیدو که دانست کین چنین
جغد حقیر غدر کند با سپید باز؟
کار جهان خدای جهان این چنین نهاد
نفع از پی گزند و نشیب از پی فراز
گر کار چند روز بر آشفت اندکی
نیکو شود ببخت خداوندگار باز
در ناز و در نیاز چه باید نشاط و غم ؟
چون پایدار نیست بمابر نیاز و ناز
ای مهتری که سیرت و افعال خوب تست
بر جامۀ بزرگی و آزادگی تراز
زودا که باز یابم و بینم بکام خویش
آن عیش روح پرور و آن بخت کارساز
بی دیدن تو رسته نگردد بهیچ روی
جان من از تفکر و شخص من از گداز
چون اعتقاد بنده شناسی ، خود این بسست
ابرام گشت بی حد و گفتار شد دراز
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.