هوش مصنوعی:
این شعر در مدح و ستایش یک شخصیت بلندمرتبه (احتمالاً یک وزیر یا حاکم) سروده شده است. شاعر با استفاده از استعارهها و تشبیههای زیبا، فضایل اخلاقی، خرد، عدالت و تأثیر مثبت این شخصیت را بر جهان و مردم توصیف میکند. او را به خورشید، ماه و دیگر نمادهای نور و روشنایی تشبیه میکند و بر بقا و سعادت تحت حکومت او تأکید دارد.
رده سنی:
15+
این شعر دارای مفاهیم عمیق ادبی و فلسفی است و درک کامل آن نیاز به آشنایی با استعارهها و تشبیههای پیچیده و همچنین پیشینهی ادبیات کلاسیک فارسی دارد. نوجوانان و بزرگسالان بهتر میتوانند از زیباییهای این شعر و معانی آن لذت ببرند.
شمارهٔ ۶۰
ای صاحب اعلی دل تو عالم اعلاست
رای تو چو خورشید، درخشنده و والاست
گر دهر مُهَنّاست بدین عید همایون
این عید همایون به بقای تو مهناست
عالم به تو خرم شد و گیتی به تو روشن
دولت به تو باقی شد و ملت به تو آراست
شغل همه آفاق به فرمان تو شد خوب
کار همه احرار به کردار تو شد راست
از ماه فلک تا دل تو هست تفاوت
چندانکه تفاوت ز ثری تا به ثریاست
گر ماه فلک تافته بر روی زمین است
ماه دل تو تافته برگنبد خَضْراست
آن ماه، گهی کاهد و گاهی بفزاید
وین ماه بیفزاید و هرگز نکند کاست
زیر علم دولت تو سایهٔ طوبی است
زیر قدم همت تو تارک جوزاست
شاید که بُوَد خصم تو از لشکر فرعون
تا رای درخشان تو همچون ید بیضاست
آثار کفایت همه از رای تو باقی است
انوار سعادت همه از روی تو پیداست
دیدار تو گویی به مثل مرکز نورست
زیرا که بدو چشم بشر روشن و بیناست
کردار تو گویی به مثل اختر سعدست
زیرا که بدو بخت بشر فرخ و برناست
گفتار تو گویی به مثل پایهٔ عقل است
زیرا که بدو جان بشر عاقل و داناست
روز همه کس هست ز توفیق تو روشن
تا در قلم تو شب تاریک مجزاست
توقیع تو بینم سبب زندگی خلق
گویی که صریر قلمت باد مسیحاست
ای صدر وزیران جهان بدر زمینی
ای بدر زمین صدر وزارت به تو آراست
من بنده همی تا صفت مدح تو گویم
از قوت مدح تو مرا طبع چو دریاست
شاید که چو دریای محیط است مرا طبع
زیرا که درو مدح تو چون لولو لالاست
با حکم ابد باد بقای تو برابر
ای یافته از حُکم ازل هرچه دلت خواست
بگذار دو صد عید علیرغم عدو را
خوش دار ولی را که تورا دولت والاست
رای تو چو خورشید، درخشنده و والاست
گر دهر مُهَنّاست بدین عید همایون
این عید همایون به بقای تو مهناست
عالم به تو خرم شد و گیتی به تو روشن
دولت به تو باقی شد و ملت به تو آراست
شغل همه آفاق به فرمان تو شد خوب
کار همه احرار به کردار تو شد راست
از ماه فلک تا دل تو هست تفاوت
چندانکه تفاوت ز ثری تا به ثریاست
گر ماه فلک تافته بر روی زمین است
ماه دل تو تافته برگنبد خَضْراست
آن ماه، گهی کاهد و گاهی بفزاید
وین ماه بیفزاید و هرگز نکند کاست
زیر علم دولت تو سایهٔ طوبی است
زیر قدم همت تو تارک جوزاست
شاید که بُوَد خصم تو از لشکر فرعون
تا رای درخشان تو همچون ید بیضاست
آثار کفایت همه از رای تو باقی است
انوار سعادت همه از روی تو پیداست
دیدار تو گویی به مثل مرکز نورست
زیرا که بدو چشم بشر روشن و بیناست
کردار تو گویی به مثل اختر سعدست
زیرا که بدو بخت بشر فرخ و برناست
گفتار تو گویی به مثل پایهٔ عقل است
زیرا که بدو جان بشر عاقل و داناست
روز همه کس هست ز توفیق تو روشن
تا در قلم تو شب تاریک مجزاست
توقیع تو بینم سبب زندگی خلق
گویی که صریر قلمت باد مسیحاست
ای صدر وزیران جهان بدر زمینی
ای بدر زمین صدر وزارت به تو آراست
من بنده همی تا صفت مدح تو گویم
از قوت مدح تو مرا طبع چو دریاست
شاید که چو دریای محیط است مرا طبع
زیرا که درو مدح تو چون لولو لالاست
با حکم ابد باد بقای تو برابر
ای یافته از حُکم ازل هرچه دلت خواست
بگذار دو صد عید علیرغم عدو را
خوش دار ولی را که تورا دولت والاست
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.