هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به مناسبت دو عید (یکی مذهبی و دیگری مربوط به سلامتی و قدرت پادشاه) سروده شده است. در آن به ستایش پادشاه (سنجر) و ویژگیهای او مانند عدالت، شجاعت، کرم، و نقش او در حمایت از دین اسلام پرداخته شده است. همچنین، تأثیر مثبت حکومت او بر ملت و دولت و مقایسههای شاعرانهای درباره قدرت و عدالت او بیان شده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم پیچیده تاریخی، سیاسی و ادبی است که درک آن نیاز به دانش پایهای از تاریخ و ادبیات فارسی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای شاعرانه ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۲۱۶
امسال در آفاق دو عید است به یک بار
بر ملت و دولت اثر هر دو پدیدار
یک عید ز ماه شب شوال و دگر عید
از عافیت شاه جهانگیر جهاندار
تاج ملکان ناصر دین خسرو اسلام
در نصرت دین نایب پیغمبر مختار
سنجرکه به خنجر سر بدخواه ببرد
چونانکه سر خیبریان حیدر کرﹼار
شاهی که شرف یافت در اسلام ز نامش
هم نامه و هم خطبه و هم سکه و دینار
او همچو درختی است برومند که هرگز
زایل نشود سایهٔ او از سر احرار
از دین و خرد بیخش و از جود و کرم شاخ
از عدل و هنر برگش و از فتح و ظفر بار
در مجلس او نعمت خلدست گه بزم
بر درگه او رحمت حشرست گه بار
در ملک همی دولت او زرکند از خاک
زانسان که همی باد صبا گلکند از خار
از خاک به جز دولت سنجر نکند زر
از چوب به جز موسی عمران نکند مار
چون او به دلیری و به شمشیر و به دولت
هم ناصر دین آمد و هم قاهر کفار
او را علم خویش فرستاد خلیفه
با یاره و طوق و کمر و جبه و دستار
ای درخور تو شاهی و تو درخور شاهی
ایزد به سزاوار سپردست سزاوار
تأیید چو پرگار و ضمیر تو چو نقطه است
بر نقطه بود راستی گردش پرگار
آن بخت جوان است که بر باد روان است
یا شخص همایون تو بر مرکب رهوار
آن چرخ بسیط است که در بحر محیط است
یا تیغ گهر دار تو در دست گهربار
آن دُرﹼ معالی است که در دُرج معانی است
یا شرح هنرهای تو در دفتر اشعار
یک عزم تو در رزم و یک آهنگ تو در جنگ
بهتر بود از حملهٔ صد لشکر جرار
گشتند گریزنده چو از باز تذروان
از گرز گران سنگ تو خصمان سبکسار
شیران همه کردند ز شمشیر تو پرهیز
شاهان همه دادند به اقبال تو اقرار
در صحت شخص تو صلاح است جهان را
آن روز مبادا که بود شخص تو بیمار
کز صحت بیماری شخص تو بدیدم
بخشایش جبار پس از قدرت جبار
ای شاه پدید آمد شاهین طرب را
دوش از فلک آینهگون زرین منقار
تا از دل میخواره به منقار کند صید
گرد آمده سی روزه ی درد و غم و تیمار
دانیکه پسندیده نباشد به چنین وقت
میخواره به اندیشه و میخانه به مسمار
نه ساز و نه زخمه به کف مطرب خاموش
نه جام و نه ساغر به کف ساقی بیکار
فاسد شده تدبیر ندیمان معاشر
کاسد شده بازار حریفان کمآزار
گر حکم تو و رای دل آرای تو باشد
آن شغل چو زر گردد و این کار چو طیار
تا دور کند گنبد دوار همی باد
زیر قدم همت تو گنبد دوار
تا سیر کند کوکب سیار همی باد
زیر علم نصرت تو کوکب سیار
یزدان ز تو راضی و خلیفه ز تو شاکر
سلطان زتو دل شاد و تو را دولت او یار
عید تو همایون و همه روز تو چون عید
امروز تو از دی به و امسال تو از پار
بر ملت و دولت اثر هر دو پدیدار
یک عید ز ماه شب شوال و دگر عید
از عافیت شاه جهانگیر جهاندار
تاج ملکان ناصر دین خسرو اسلام
در نصرت دین نایب پیغمبر مختار
سنجرکه به خنجر سر بدخواه ببرد
چونانکه سر خیبریان حیدر کرﹼار
شاهی که شرف یافت در اسلام ز نامش
هم نامه و هم خطبه و هم سکه و دینار
او همچو درختی است برومند که هرگز
زایل نشود سایهٔ او از سر احرار
از دین و خرد بیخش و از جود و کرم شاخ
از عدل و هنر برگش و از فتح و ظفر بار
در مجلس او نعمت خلدست گه بزم
بر درگه او رحمت حشرست گه بار
در ملک همی دولت او زرکند از خاک
زانسان که همی باد صبا گلکند از خار
از خاک به جز دولت سنجر نکند زر
از چوب به جز موسی عمران نکند مار
چون او به دلیری و به شمشیر و به دولت
هم ناصر دین آمد و هم قاهر کفار
او را علم خویش فرستاد خلیفه
با یاره و طوق و کمر و جبه و دستار
ای درخور تو شاهی و تو درخور شاهی
ایزد به سزاوار سپردست سزاوار
تأیید چو پرگار و ضمیر تو چو نقطه است
بر نقطه بود راستی گردش پرگار
آن بخت جوان است که بر باد روان است
یا شخص همایون تو بر مرکب رهوار
آن چرخ بسیط است که در بحر محیط است
یا تیغ گهر دار تو در دست گهربار
آن دُرﹼ معالی است که در دُرج معانی است
یا شرح هنرهای تو در دفتر اشعار
یک عزم تو در رزم و یک آهنگ تو در جنگ
بهتر بود از حملهٔ صد لشکر جرار
گشتند گریزنده چو از باز تذروان
از گرز گران سنگ تو خصمان سبکسار
شیران همه کردند ز شمشیر تو پرهیز
شاهان همه دادند به اقبال تو اقرار
در صحت شخص تو صلاح است جهان را
آن روز مبادا که بود شخص تو بیمار
کز صحت بیماری شخص تو بدیدم
بخشایش جبار پس از قدرت جبار
ای شاه پدید آمد شاهین طرب را
دوش از فلک آینهگون زرین منقار
تا از دل میخواره به منقار کند صید
گرد آمده سی روزه ی درد و غم و تیمار
دانیکه پسندیده نباشد به چنین وقت
میخواره به اندیشه و میخانه به مسمار
نه ساز و نه زخمه به کف مطرب خاموش
نه جام و نه ساغر به کف ساقی بیکار
فاسد شده تدبیر ندیمان معاشر
کاسد شده بازار حریفان کمآزار
گر حکم تو و رای دل آرای تو باشد
آن شغل چو زر گردد و این کار چو طیار
تا دور کند گنبد دوار همی باد
زیر قدم همت تو گنبد دوار
تا سیر کند کوکب سیار همی باد
زیر علم نصرت تو کوکب سیار
یزدان ز تو راضی و خلیفه ز تو شاکر
سلطان زتو دل شاد و تو را دولت او یار
عید تو همایون و همه روز تو چون عید
امروز تو از دی به و امسال تو از پار
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۳۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.