هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به ستایش و تمجید از شاه جهان میپردازد و دستاوردهای بزرگ او در فتح کشورهای روم و عرب را توصیف میکند. شاعر با اشاره به فتوحات سریع و بیهمتای شاه جهان، او را با پادشاهان افسانهای مانند فریدون و اسکندر مقایسه میکند و بر عدالت، شجاعت و خرد او تأکید دارد. همچنین، این متن به قدرت نظامی و حکمرانی عادلانه شاه جهان اشاره میکند و او را به عنوان پادشاهی پیروز و خوشبخت توصیف مینماید.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم پیچیده تاریخی و ادبی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از واژگان و اصطلاحات قدیمی و ادبی ممکن است برای سنین پایین دشوار باشد.
شمارهٔ ۳۲۶
آنچه کرد امسال در روم و عرب شاه جهان
هیچکس هرگز نکرد از خسروان باستان
کشور روم و عرب را رام کرد اندر سه ماه
کس ندیدهاست این به خواب و کس نداده است این نشان
هر خبر کان از تعجب خلق را باور نبود
گشت باور زین سفر کز شاه گیتی شد عیان
پیش ازین ما را حدیث هفت خوان آمد عجب
زانکه در تاریخ شاهان نادرست این داستان
آنچه کرد امسال شاه از هفتخوان نادرترست
زین سپس ما را عجب ناید حدیث هفت خوان
رفت سوی شام و صافیکرد ملک بیقیاس
رفت سوی روم و حاصلکرد مُلْک بیکران
نه به شام اندر ز دولت بود غایب یک نفس
نه به روم اندر ز نصرت بود خالی یک زمان
آنچه اندر شام میرانِ مُقَدّم داشتند
دارد اکنون از سپاه پادشا یک پهلوان
وانچه اندر روم صد میر دلاور داشتند
دارد اکنون یک امیر از لشکر شاه جهان
ای نوشته سال و ماه از عدل اَفریدون سخن
ای گشاده روز و شب بر فتح اسکندر زبان
کو فریدون تا بود خدمتگر شاه زمین
کو سکندر تا بود فرمانبر شاه زمان
کانچه ایشان را به ده سال اندرون حاصل شدی
در سه مَه شاه جهان را حاصل آمد بیش از آن
شام را یکسر گشاد و روم را یکسر گرفت
اینت شاه کامکار و شهریار کامران
اینت زیبا خسروی لشکرکش و لشکر شکن
اینت دانا داوری کشور ده و کشور ستان
خسروا شاها تو اندر یک سفر دیدی یقین
هر ظفر کز صد سفر ناید کسی را در گمان
هست واجب بر زمین و آسمان دائم دو سیر
سیر اسبت بر زمین و سیر مه بر آسمان
تا فلک پیروزه گون باشد تویی پیروز بخت
تا کواکب را قِران باشد تویی صاحبقِران
زین سفر کامسال کردی شد مخالف سوگوار
زین ظفر کامسال دیدی شد موافق شادمان
شام بگشادی به یک تهدید بیجنگ و نبرد
روم بگرفتی به یک پیغام بیتیغ و سنان
بی درنگی کردی از بیم نکو خواهان امید
بیمقامی کردی از سود بداندیشان زیان
آن چنان در آتش دوزخ فکندی خصم را
بستدی از خصم ملکی همچو رَوضاتُ الجَنان
بر چنین فتحی سزد گر جام می برکف نهی
زان مییکش بوی مشک است و به رنگ ارغوان
خنجر آتش فشانَت آب بدخواهان بِبُرد
آب آتش رنگ بر نِه برکف آتش فشان
شاد بودن کارت است و نوش خوردن شغل توست
شادباش از بخت خویش و نوش خور تا جاودان
هست حکمت را مسخر هم زمین و هم فلک
تا زمین پاید بپای و تا فلک ماند بمان
هیچکس هرگز نکرد از خسروان باستان
کشور روم و عرب را رام کرد اندر سه ماه
کس ندیدهاست این به خواب و کس نداده است این نشان
هر خبر کان از تعجب خلق را باور نبود
گشت باور زین سفر کز شاه گیتی شد عیان
پیش ازین ما را حدیث هفت خوان آمد عجب
زانکه در تاریخ شاهان نادرست این داستان
آنچه کرد امسال شاه از هفتخوان نادرترست
زین سپس ما را عجب ناید حدیث هفت خوان
رفت سوی شام و صافیکرد ملک بیقیاس
رفت سوی روم و حاصلکرد مُلْک بیکران
نه به شام اندر ز دولت بود غایب یک نفس
نه به روم اندر ز نصرت بود خالی یک زمان
آنچه اندر شام میرانِ مُقَدّم داشتند
دارد اکنون از سپاه پادشا یک پهلوان
وانچه اندر روم صد میر دلاور داشتند
دارد اکنون یک امیر از لشکر شاه جهان
ای نوشته سال و ماه از عدل اَفریدون سخن
ای گشاده روز و شب بر فتح اسکندر زبان
کو فریدون تا بود خدمتگر شاه زمین
کو سکندر تا بود فرمانبر شاه زمان
کانچه ایشان را به ده سال اندرون حاصل شدی
در سه مَه شاه جهان را حاصل آمد بیش از آن
شام را یکسر گشاد و روم را یکسر گرفت
اینت شاه کامکار و شهریار کامران
اینت زیبا خسروی لشکرکش و لشکر شکن
اینت دانا داوری کشور ده و کشور ستان
خسروا شاها تو اندر یک سفر دیدی یقین
هر ظفر کز صد سفر ناید کسی را در گمان
هست واجب بر زمین و آسمان دائم دو سیر
سیر اسبت بر زمین و سیر مه بر آسمان
تا فلک پیروزه گون باشد تویی پیروز بخت
تا کواکب را قِران باشد تویی صاحبقِران
زین سفر کامسال کردی شد مخالف سوگوار
زین ظفر کامسال دیدی شد موافق شادمان
شام بگشادی به یک تهدید بیجنگ و نبرد
روم بگرفتی به یک پیغام بیتیغ و سنان
بی درنگی کردی از بیم نکو خواهان امید
بیمقامی کردی از سود بداندیشان زیان
آن چنان در آتش دوزخ فکندی خصم را
بستدی از خصم ملکی همچو رَوضاتُ الجَنان
بر چنین فتحی سزد گر جام می برکف نهی
زان مییکش بوی مشک است و به رنگ ارغوان
خنجر آتش فشانَت آب بدخواهان بِبُرد
آب آتش رنگ بر نِه برکف آتش فشان
شاد بودن کارت است و نوش خوردن شغل توست
شادباش از بخت خویش و نوش خور تا جاودان
هست حکمت را مسخر هم زمین و هم فلک
تا زمین پاید بپای و تا فلک ماند بمان
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۴۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.