هوش مصنوعی:
این شعر یک مدیحهسرایی در وصف زیبایی و جلال یک شاه یا شخصیت برجسته است. شاعر با استفاده از تصاویر خورشید، مشتری، سنبل، عنبر و دیگر عناصر طبیعی، به توصیف زیبایی چهره و موهای معشوق میپردازد. سپس به ستایش قدرت و عدالت پادشاه زمانه (ملکشاه) پرداخته و او را حامی دین و دولت میخواند. شعر همچنین به برتری این شاه نسبت به پادشاهان گذشته اشاره دارد و آرزوی گسترش دولت و عدالت او را میکند.
رده سنی:
16+
این شعر حاوی مفاهیم پیچیدهای مانند مدیحهسرایی، استعارههای ادبی و اشارات تاریخی است که برای درک کامل آن، مخاطب نیاز به دانش ادبی و تاریخی دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۴۴۳
ای به رخسار و به عارض آفتاب و مشتری
آفتاب و مشتری را من به جانم مشتری
داری از سنبل نهاده سلسله بر آفتاب
داری از عنبر کشیده دایره بر مشتری
از سر زلف سیه با حلقههای سنبلی
از خم جَعْد و شکن با تودههای عنبری
تا ندیدم زلف مشکینت ندانستم که هست
تار تبت حلقه حلقه بر جهاز ششتری
لالهگون روی تو دارد دیدهٔ من لالهگون
چنبر زلف تو دارد قامت من چنبری
نقش کشمیری نماید زشت پیش روی تو
پیش بالای تو باشد پست سرو کشمری
تا نگار ایزدی بر عارضت گشت آشکار
گشت پنهان زیر خاک اندر نگار آزری
گر به چین از صورت رویت یکی نسخه برند
بتگران چین همه توبه کنند از بتگری
خدمت تو واجب آمد بر همه نیکاختران
زانکه تو در خدمت شاهنشه نیکاختری
خسرو دنیا ملکشاه آن خداوندی که هست
دین و دولت را ز شمشیرش پناه و یاوری
هرچه باید خلق را از حشمت و عِزّ و شرف
ایزد آن جمله به او دادست جز پیغمبری
تیغ او هر آدمی را رام کرد اندر جهان
از پری و دیو تا کی چون جم از انگشتری
صحبت دیو و پری واجب نباشد در خرد
آدمی را رام کردن بهتر از دیو و پری
در خرد یک داستان مدح او اولیتر است
از هزاران داستان بهمنی و نوذری
آن بزرگان گر شوندی زنده در ایام او
خط دهندی پیش او در بندگی و چاکری
شهریارا تخت تو گویی سپهری دیگرست
زانکه تو بر تختگویی آفتاب دیگری
آفتاب است و تویی آنگه سپهرست و زمین
بر سپهر او داورست و بر زمین تو داوری
او ز گنبدها که دارد در چهارم گنبدست
تو ز کشورها که داری در چهارم کشوری
آب دریا قطره قطره لؤلؤ مکنون شود
گر به چشم همت اندر آب دریا بنگری
وز شرف بر شاخ طوبی سرفرازد هر درخت
چون تو از بهر تماشا بر صفاهان بگذری
یبغو و طغرلبک و جغری بک و الب ارسلان
حاضرند ایدر به معنی تا تو تنها ایدری
بلکه توزایشان بسی عادلتری کان خسروان
جمله دنیاپروران بودند و تو دین پروری
آفتاب دولت تو بر زمینگسترده باد
تا بساط شهریاری بر ثریا گستری
تا به حشمتکام رانی تا به همت زردهی
تا ز دولت شاد باشی تا ز نعمت برخوری
آفتاب و مشتری را من به جانم مشتری
داری از سنبل نهاده سلسله بر آفتاب
داری از عنبر کشیده دایره بر مشتری
از سر زلف سیه با حلقههای سنبلی
از خم جَعْد و شکن با تودههای عنبری
تا ندیدم زلف مشکینت ندانستم که هست
تار تبت حلقه حلقه بر جهاز ششتری
لالهگون روی تو دارد دیدهٔ من لالهگون
چنبر زلف تو دارد قامت من چنبری
نقش کشمیری نماید زشت پیش روی تو
پیش بالای تو باشد پست سرو کشمری
تا نگار ایزدی بر عارضت گشت آشکار
گشت پنهان زیر خاک اندر نگار آزری
گر به چین از صورت رویت یکی نسخه برند
بتگران چین همه توبه کنند از بتگری
خدمت تو واجب آمد بر همه نیکاختران
زانکه تو در خدمت شاهنشه نیکاختری
خسرو دنیا ملکشاه آن خداوندی که هست
دین و دولت را ز شمشیرش پناه و یاوری
هرچه باید خلق را از حشمت و عِزّ و شرف
ایزد آن جمله به او دادست جز پیغمبری
تیغ او هر آدمی را رام کرد اندر جهان
از پری و دیو تا کی چون جم از انگشتری
صحبت دیو و پری واجب نباشد در خرد
آدمی را رام کردن بهتر از دیو و پری
در خرد یک داستان مدح او اولیتر است
از هزاران داستان بهمنی و نوذری
آن بزرگان گر شوندی زنده در ایام او
خط دهندی پیش او در بندگی و چاکری
شهریارا تخت تو گویی سپهری دیگرست
زانکه تو بر تختگویی آفتاب دیگری
آفتاب است و تویی آنگه سپهرست و زمین
بر سپهر او داورست و بر زمین تو داوری
او ز گنبدها که دارد در چهارم گنبدست
تو ز کشورها که داری در چهارم کشوری
آب دریا قطره قطره لؤلؤ مکنون شود
گر به چشم همت اندر آب دریا بنگری
وز شرف بر شاخ طوبی سرفرازد هر درخت
چون تو از بهر تماشا بر صفاهان بگذری
یبغو و طغرلبک و جغری بک و الب ارسلان
حاضرند ایدر به معنی تا تو تنها ایدری
بلکه توزایشان بسی عادلتری کان خسروان
جمله دنیاپروران بودند و تو دین پروری
آفتاب دولت تو بر زمینگسترده باد
تا بساط شهریاری بر ثریا گستری
تا به حشمتکام رانی تا به همت زردهی
تا ز دولت شاد باشی تا ز نعمت برخوری
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.