هوش مصنوعی:
این متن یک شعر ستایشآمیز و مدحی است که در آن شاعر به تمجید از یک پادشاه یا حاکم قدرتمند میپردازد. او برتری این حاکم را بر تمامی دورانها و سرزمینها تأکید میکند و او را بیهمتا در حکومت و عدالت میداند. شاعر همچنین به تأثیر فرمان این حاکم در شرق و غرب جهان اشاره کرده و او را آفتاب جهانتاب توصیف میکند. در پایان، شاعر دعا میکند که خداوند همیشه حافظ این پادشاه و فرزندانش باشد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم پیچیدهی ادبی و تاریخی است که درک آن به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۴۵۹
چو تو ندید و نبیند زمانه سلطانی
چو تو نَبُود و نباشد به هیچ دورانی
فلک نیارد دیگر چو تو خداوندی
جهان نبیند دیگر چو تو جهانبانی
هر آن کسی که پرستد به جز تو شاهی را
همی پرستد جز کردگار یزدانی
به غرب تابع فرمان توست هر ملکی
به شرق بندهٔ فرمان توست هر خانی
مرا بزرگ نیاید که شد مُسَخّر تو
عراق و رومی با شامی و خراسانی
فرود همت تو باشد ار پدید آرد
به جای هر شهری کردگار کیهانی
تو آفتاب جهانی و مر تو را هر سال
بهگرد گیتی چون آفتاب جولانی
خدای عالم از اسرار آسمان داند
که بر زمین چو تو هرگز نبود سلطانی
اگر به روم بخوانند نامهات یک بار
صلیب را نبرد سجده هیچ رُهبانی
وگر نشان تو جاندار تو برد سوی چین
به چین نماند بر تخت هیچ خاقانی
عجایب هنر و دولت تو زان بیش است
که بر ثنای تو قادر شود سخندانی
سزا نباشد جز پیش تخت عالی تو
چنین درخت و چنین مجلسی و بستانی
اگرچه ایزد سرهنگ کرد با فرهنگ
بهدولت تو همه نعمتی و احسانی
از این بزرگترین نعمتی نداد خدای
که داد وی را یکهفته چون تو مهمانی
نثارکرد بسی نعمت و دریغی نیست
وگر بُدی بَدَل هر یکی دگر جانی
ز نیک عهدی تو بر تو هیچ تاوان نیست
ز میزبانی او نیست نیز تاوانی
خدای حافظ تو باد وانِ فرزندان
ز عمر بر سر تو هر زمان گلافشانی
مباد هرگز در مجلس تو اندوهی
مباد هرگز در دولت تو نقصانی
تو پادشاه زمانی و در زمانه مباد
برون ز حشمت و فرمانْتْ هیچ فرمانی
ز من دعا و ثنا وز جبرئیل آمین
که جز ثنا نبود طاعتت ثناخوانی
چو تو نَبُود و نباشد به هیچ دورانی
فلک نیارد دیگر چو تو خداوندی
جهان نبیند دیگر چو تو جهانبانی
هر آن کسی که پرستد به جز تو شاهی را
همی پرستد جز کردگار یزدانی
به غرب تابع فرمان توست هر ملکی
به شرق بندهٔ فرمان توست هر خانی
مرا بزرگ نیاید که شد مُسَخّر تو
عراق و رومی با شامی و خراسانی
فرود همت تو باشد ار پدید آرد
به جای هر شهری کردگار کیهانی
تو آفتاب جهانی و مر تو را هر سال
بهگرد گیتی چون آفتاب جولانی
خدای عالم از اسرار آسمان داند
که بر زمین چو تو هرگز نبود سلطانی
اگر به روم بخوانند نامهات یک بار
صلیب را نبرد سجده هیچ رُهبانی
وگر نشان تو جاندار تو برد سوی چین
به چین نماند بر تخت هیچ خاقانی
عجایب هنر و دولت تو زان بیش است
که بر ثنای تو قادر شود سخندانی
سزا نباشد جز پیش تخت عالی تو
چنین درخت و چنین مجلسی و بستانی
اگرچه ایزد سرهنگ کرد با فرهنگ
بهدولت تو همه نعمتی و احسانی
از این بزرگترین نعمتی نداد خدای
که داد وی را یکهفته چون تو مهمانی
نثارکرد بسی نعمت و دریغی نیست
وگر بُدی بَدَل هر یکی دگر جانی
ز نیک عهدی تو بر تو هیچ تاوان نیست
ز میزبانی او نیست نیز تاوانی
خدای حافظ تو باد وانِ فرزندان
ز عمر بر سر تو هر زمان گلافشانی
مباد هرگز در مجلس تو اندوهی
مباد هرگز در دولت تو نقصانی
تو پادشاه زمانی و در زمانه مباد
برون ز حشمت و فرمانْتْ هیچ فرمانی
ز من دعا و ثنا وز جبرئیل آمین
که جز ثنا نبود طاعتت ثناخوانی
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۳۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.