هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر به ستایش و مدح یک شخصیت قدرتمند و با نفوذ می‌پردازد. او از عدالت و انصاف در عهد این شخصیت سخن می‌گوید و از روزگار شکایت می‌کند. شاعر خود را بنده‌ای می‌داند که در باغ ثنای این شخصیت رشد کرده است. او از مادر روزگار می‌خواهد که او را از دست حوادث نجات دهد و بدنامی روزگار را نپذیرد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق و استعاری است که درک آن برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند شکایت از روزگار و بدنامی آن ممکن است برای گروه‌های سنی پایین مناسب نباشد.

شمارهٔ ۴۲

ای گشته جهان جان ز مدحت
همچون لب دلبران پر از قند

چون ابر و گل ست ظلم و انصاف
در عهد تو این گری و آن خند

یک روز به شب نشد که گردون
از هیبت تو سپر نیفکند

من بنده که خاطرم نهالی ست
در باغ ثنای تو برومند

بی برگی اگر چه گفتنی نیست
یکبارگیم ز بیخ بر کند

فریاد مرا ز روزگار ست
تا چند ز روز گار تا چند

ای مادر روزگار هرگز
تازاده به از تو هیچ فرزند

تو وارث ملک روزگاری
در عهده توست قطع و پیوند

از دست حوادثم برون کن
بدنامی روزگار مپسند
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.