هوش مصنوعی: شاعر در این متن از تجربیات خود در عراق می‌گوید، جایی که با وجود نعمت‌های فراوان، احساس غربت و وحشت داشت. او از انتخاب خود برای ماندن در آنجا و سپس ترک آن صحبت می‌کند، و به اشتباهات و پندهای ناشنیده‌اش اشاره دارد. در نهایت، او از ترک آنجا با افتخار و بدون پشیمانی سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و تجربیات شخصی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی داشته باشد.

شمارهٔ ۷۷

بزرگوارا من در میان اهل عراق
به نعمت تو که محسود همگنان بودم

هموم و وحشت غربت بر آن تنعم و ناز
که داشتم به وطن اختیار فرمودم

چو طبع میل بدین خطه کرد و بود خطا
صواب دیدم و با او خلاف ننمودم

خرد نصیحت من کرد و من نکردم گوش
زمانه پند همی داد و من بنشنودم

دو سال خدمت این قوم کردم و امروز
ز بخت شاکر و از روزگار خشنودم

به جام هیچ بزرگی شبی نبردم دست
به نان هیچ کریمی دهن بنگشودم

خمار باده پارین هنوز در سرمست
که لب به جرعه ای از جام کس نیالودم

چو مدتی بکشیدم عنا بدانستم
که خاک خوردم چون مار و باد پیمودم

به ترک گفتم و رفتم چو اندرین دولت
چو دنب خر ز گزی هیچ می نیفرودم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.