۳۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴

دارد نشان ز طینت مجنون، سرشت ما
از روی هم نوشته قضا، سرنوشت ما

چون دانه دل به خوشه و خرمن نبسته‌ایم
محتاج آبیاری برق است کشت ما

انصاف بین که سوی تو رضوان چو دید، گفت
چون عارضت گلی نبود در بهشت ما

تا از فروغ روی تو بتخانه درگرفت
آتش به کعبه تحفه برند از کشت ما

بنیاد دیر، بر لب دریای رحمت است
از سنگ کعبه فرق بود تا به خشت ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.