هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و اندوه ناشی از دوری یار می‌نالد. شب‌ها را مانند شمعی گریان سپری می‌کند و اشک‌هایش دامانش را خیس می‌کنند. انتظار یار دیگر لذتی برایش ندارد، چرا که گمان می‌کند یار از راه دیگری رفته است. درد دوری و اشتیاق دیدار آنقدر شدید است که تحمل آن برایش دشوار شده، و حتی آب حیات نیز از چشمانش گریزان است. در نهایت، از آه قدسی و درد فراق برحذر می‌دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۶۴

بی تو شب تا روز چون شمعم به چشم تر گذشت
اشک دامانم گرفت و آتشم از سر گذشت

بر سر راهش ندارم لذتی از انتظار
یار پنداری که امروز از ره دیگر گذشت

آنکه مشکل بود عمری حالم از نادیدنش
دوش با من بود و بر من حال مشکل‌تر گذشت

شوق چون زور آورد اندیشه طاقت چه سود
دست و پا نتوان زدن جایی که آب از سر گذشت

بس که از چشمم گریزان است آن آب حیات
چون ز من بگذشت پنداری ز آتش برگذشت

الحذر از آه قدسی کامشب از درد فراق
تا به لب از سینه آهش بر سر نشتر گذشت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.