۲۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۶

گر به صحرا بگذرم از اشک من گلشن شود
در چراغ لاله آب چشم من روغن شود

سرو جان یابد به باغ، ار سایه اندازی بر او
ور قدم بر دیده نرگس نهی روشن شود

سر ز بزمش تافتم چندان که خود را سوختم
سرکشی تا چند چون شمعم وبال تن شود؟

عاشق دیوانه خودداری نمی‌داند که چیست
هرکه شد بیگانه از خود آشنا با من شود

دود غم بیرون نخواهد رفت از کاشانه‌ام
گر سراسر سقف این غمخانه یک روزن شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.