۲۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۴

هر که از درد تو محروم بود بیمار است
و آنکه داغ تو نه پر سیئة او افگار است

دلم از ناوک آن غمزه شکایت نکند
که بر این خسته حق نعمت او بسیار است

گله از بار غم و بار سنم نیست مرا
گر بود بار چدائی گله ها این بار است

بر سر کوی تو کمتر روم از بیم رقیب
که سگ خانه زبون گیر و گدا آزار است

پیش آن صورت مطبوع که دارد جانی
چه کنم صورت خورشید که بر دیوار است

صبر از آن لب نتوان کرد به دور رخ تو
زآنکه در موسم گل توبه ز می دشوار است

کار می دارد و معشوق کمال از همه دور
صوفی ما چه توان کرد که دور از کار است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.