۲۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶

جز مهر تو ای مه سروکارم به کسی نیست
جز خاک سر کوی تو بر سر هوسی نیست

شد لال جرس در ره عشق تو چو داند
خوشتر ز فغان دل پر خون جرسی نیست

روزی تو کنی یاد اسیران که چو بینی
از ما به جز از مشت پری در قفسی نیست

گفتی که به بالین تو آیم دم مردن
افسانه اگر نیست مرا جز نفسی نیست

سر رشته کار دو جهان رفته ز دستم
زانرو که به زلفین توام دسترسی نیست

پنداشتم آن دانه خال است به دام است
اکنون شدم آگه که ره پیش و پسی نیست

بینید غرورش که پس از کشتن(صامت)
می‌گفت منم قاتل و کاری به کسی نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.