هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از حسرت و درد عشق سخن میگوید. شاعر از روزی مینالد که عشق، دلش را ویران کرد و او را از زیباییهای دنیا بیزار ساخت. با وجود اینکه عشق گاهی او را به کفر میکشاند، اما زلف معشوقش او را مسلمان میکند. شاعر از بلای زلف معشوق و تأثیر آن بر روح و روان خود میگوید و از رنجهای عشق که مانند غنچههای داغ از دلش روییدهاند، سخن میراند. در نهایت، او از لطف معشوق و قربانی شدنش در راه عشق میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی عمیق است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند کفر و ایمان، رنج عشق و قربانی شدن نیاز به درک و تجربه بیشتری دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود.
شمارهٔ ۳۴
غمت آن روز که جا در دل ویرانم کرد
سیر از سیر و صفای گل و بستانم کرد
گرچه ز نار پرستی همه کفر است ولیک
زلف زنار وشت خوب مسلمانم کرد
چه بلایی به سر زلف تو خفته است که باز
یاد آن طره طرار پریشانم کرد
این همه غنچه داغی که ز دل سرزده است
خندهها بود که دل بر سر سامانم کرد
اینم از مرحمتت بس ز پی رد و قبول
که سر خوان بلا عشق تو مهمانم کرد
دل بریدم ز تو اما چگنم با لب تو
کز حق نمک خویش پشیمانم کرد
لطف جانان به من و بار گرانش (صامت)
فرق این بود که پیش از همه قربانم کرد
سیر از سیر و صفای گل و بستانم کرد
گرچه ز نار پرستی همه کفر است ولیک
زلف زنار وشت خوب مسلمانم کرد
چه بلایی به سر زلف تو خفته است که باز
یاد آن طره طرار پریشانم کرد
این همه غنچه داغی که ز دل سرزده است
خندهها بود که دل بر سر سامانم کرد
اینم از مرحمتت بس ز پی رد و قبول
که سر خوان بلا عشق تو مهمانم کرد
دل بریدم ز تو اما چگنم با لب تو
کز حق نمک خویش پشیمانم کرد
لطف جانان به من و بار گرانش (صامت)
فرق این بود که پیش از همه قربانم کرد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.