۲۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶۸

ای من غلام روی تو هر چه تمامتر
شهری ترا غلام و دعاگر غلامتر

چشمم که ساختی بره انتظار خشک
دارند زلف و عارض تو صبح و شامتر

گر آه و ناله از تو بر آورده اند نام
از هر دو هست دیده گریان بنامتر

می را که می نهند به هر مجلسی حرام
گر نیست ساقیش چو تو باشد حرامتر

طوطی به منطق تو ندارد زبان بحث
با آنکه هست از همه شیرین کلامثر

طاوس خوش خرام رها کن بصحن باغ
آن سرو ناز بنگر ازو خوش خرامتر

نا گشتة منی برآن استان کمال
کس نیست در جهان ز تو عالی مقامتر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.