هوش مصنوعی: شاعر از گذر عمر و بی‌کاری خود اظهار ندامت می‌کند و از ساقی می‌خواهد شراب بیاورد تا غم را فراموش کند. او از جوانی و امیدواری سخن می‌گوید و به زیبایی و محبت اشاره دارد. همچنین، از عشق و دل‌بستگی به معشوق و ارزش‌های اخلاقی مانند پاکدامنی و پاکیزگی یاد می‌کند. در پایان، به مقایسه‌ای بین خاک خجند و شیراز می‌پردازد.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، اشاره‌هایی به شراب و عشق دارد که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامناسب باشد.

شمارهٔ ۵۸۱

دردا که رفت عمر وه نکردیم هیچ کار
ساقی بیا که کار تو داری شراب آر

از چشمه سار چاه جوانی به نشنه ای
آبی بده که پیر شوی ای امیدوار

تو شهریاره حسنی و شهر قدیم تست
دلهای بیقرار که کردی درو قرار

چشم رمد گرفته ما بر تو گرفتند
از مردم ضعیف فتادن عجب مدار

زآن دم که صحبت تو مرا اختیار شد
کردند عقل و هوش ز من صحبت اختیار

پیران کار دیده شناسند قدر حسن
در روزگار حسن تو مائیم پیر کار

پاکیزه روی چون گل و پاکیزه دامنی
شایسته تو عاشق پاکیزه روزگار

در دل نشان محبت خالش ببوی زلف
تا خوشه ها بدست کنی دانهای بکار

گر بتگرد روانی آب سخن کمال
از چشمه سار خویش رود خضر شرمسار

خاک خجند را که ز شیراز کم نهند
آمده به روزگار نو آبی بروی کار
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.