۲۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۶۵

اگر ز محنت دنیا خلاص می طلبی
بنوش باده گلگون ز شیشه حلبی

چنان به آب عتب تشنه ام که صورت آن
برون نمیرودم از حدیقة عنیی

شراب و شاهد و سیم و زرم طفیل تو باد
فداک اصل مرا می و تها طلبی

اگر نه سابة مخانه بر سرت باشد
ز روزگار ببینی هزار بوالمجی

ترا چو صحبت امن و کفایتی باشد
به عیش کوش و به عشرت دگرچه می طلبی

شراب نوش به فصل بهار و فارغ باش
لا یلیق زمان الشباب فی کربی

کمال را چو مداوا به باده فرمایند
رواست گر بخورد می به حکم شرع نبی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.