۲۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۵

به کوی دوست که وهم و خیال ره نبرند
مجال کی بود آنجا که عاشقان گذرند

ندیده دید کس حسن بی نهایت او
ز فرق تا به قدم گر چه عارفان نظرند

چو هست آینه روی دوست حسن صور
برای عکس در آیینه ها همی نگرند

خیال بین که ز جانان وصال می جویند
خبر دهید به باران که جمله بی خبرند

اگر شمال و صبا را روانه گردانم
به آن دیار ره دور او به سر نبرند

بخوان همام دو بیت از حدیث خوش نفسی
که عاشقان سخنش را حیات جان شمرند

گروه عشق که ز اثبات محو در سفرند
به شهر نام و نشان می رسند می گذرند

چو مرغ و ماهی کاندر هوا و آب روند
نشان پی نگذارند ازان که بی اثرند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.