هوش مصنوعی:
این متن به بررسی رابطهی بین افعال انسان و ارادهی الهی میپردازد. در آن بیان میشود که افعال انسان تحت تأثیر خلق الهی است و هر عملی که انجام میدهد، نتیجهی ارادهی خداوند است. همچنین، به تفاوت بین عقل و جان اشاره میکند و اینکه بحثهای عقلی محدود هستند، در حالی که بحثهای مربوط به جان عمیقتر و فراتر از درک عقل هستند. در بخشی از متن، به داستان آدم و شیطان اشاره میشود و اینکه آدم از گناه خود پشیمان شد، اما شیطان گناه خود را پنهان کرد. در نهایت، متن به این نتیجه میرسد که هر کس احترام بگذارد، احترام میبیند و هر کس عمل نیک انجام دهد، پاداش آن را دریافت میکند.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم فلسفی و عرفانی پیچیدهای است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند جبر و اختیار و رابطهی بین عقل و جان ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
بخش ۸۰ - اضافت کردن آدم علیهالسلام آن زلت را به خویشتن کی ربنا ظلمنا و اضافت کردن ابلیس گناه خود را به خدای تعالی کی بما اغویتنی
کَردِ حقّ و کَردِ ما هر دو بِبین
کَردِ ما را هَستْ دانْ پیداست این
گَر نباشد فِعلِ خَلْق اَنْدَر میان
پَس مَگو کَسْ را چرا کَردی چُنان؟
خَلْقِ حَق، اَفْعالِ ما را موجِد است
فِعلِ ما، آثارِ خَلْقِ ایزد است
ناطِقی یا حَرف بیند یا غَرَض
کِی شود یک دَمْ مُحیطِ دو عَرَض؟
گر به معنی رَفت، شُد غافِل زِ حَرف
پیش و پَس یک دَم نَبینَد هیچ طَرف
آن زمان که پیش بینی، آن زمان
تو پَسِ خود کِی ببینی؟ این بِدان
چون مُحیطِ حرف و مَعنی نیست جان
چون بُوَد جانْ خالِقِ این هر دُوان؟
حق مُحیطِ جُمله آمد ای پسر
وا نَدارَد کارَش از کارِ دِگَر
گفت شیطان که بِما اَغْوَیْتَنی
کَرد فِعلِ خود نَهانْ دیوِ دَنی
گفتْ آدم که ظَلَمْنا نَفْسَنا
او زِ فِعلِ حَقْ نَبُد غافِل چو ما
در گُنَه او از اَدَب پِنهانْش کرد
زان گُنَه بر خود زدن او بَر بِخَورد
بَعدِ توبه، گُفتَش ای آدم نه من
آفریدم در تو آن جُرم و مِحَن؟
نه که تَقدیر و قَضایِ مَن بُد آن؟
چون به وَقتِ عُذْر کردی آن نَهان؟
گفت ترسیدم، اَدَب نَگْذاشتم
گفت من هم پاسِ آنَت داشتم
هرکِه آرَد حُرمت، او حُرمَت بَرَد
هرکِه آرَد قَند، لَوْزینه خَورَد
طَیِّبات از بَهرِ کِه؟ لِلطَّیبین
یار را خوش کُن، بِرَنجان و بِبین
یک مِثال ای دل پِیِ فَرقی بیار
تا بِدانی جَبْر را از اِختیار
دستْ کانْ لَرزان بُوَد از اِرتِعاش
وان که دَستی تو بِلَرزانی زِ جاش
هر دو جُنْبِش آفریدهیْ حَقْ شِناس
لیکْ نَتْوان کرد این با آن قیاس
زان پَشیمانی که لَرزانیدیاَش
مُرتَعِش را کِی پَشیمان دیدیاَش؟
بَحثِ عَقل است این، چه عقل؟ آن حیلهگَر
تا ضعیفی رَهْ بَرَد آنجا مَگَر
بَحثِ عقلی گَر دُر و مَرجان بُوَد
آن دِگَر باشد که بَحثِ جانْ بُوَد
بَحثِ جانْ اَنْدَر مَقامی دیگر است
بادۀ جان را قِوامی دیگر است
آن زمان که بَحثِ عقلی ساز بود
این عُمَر با بوالْحَکَم هَمراز بود
چون عُمَر از عَقل آمَد سویِ جان
بوالْحَکَمْ بوجَهْل شُد دَر بَحثِ آن
سویِ حِسّ و سویِ عقل او کامل است
گَرچه خود نِسبَت به جانْ او جاهِل است
بَحثِ عقل و حِسْ اَثَر دانْ یا سَبَب
بَحثِ جانی یا عَجَب یا بوالْعَجَب
ضَوْءِ جانْ آمد، نَمانْد ای مُستَضی
لازِم و مَلزوم و نافی مُقْتَضی
زان که بینایی که نورش بازغ است
از دلیلِ چون عَصا بَسْ فارغ است
کَردِ ما را هَستْ دانْ پیداست این
گَر نباشد فِعلِ خَلْق اَنْدَر میان
پَس مَگو کَسْ را چرا کَردی چُنان؟
خَلْقِ حَق، اَفْعالِ ما را موجِد است
فِعلِ ما، آثارِ خَلْقِ ایزد است
ناطِقی یا حَرف بیند یا غَرَض
کِی شود یک دَمْ مُحیطِ دو عَرَض؟
گر به معنی رَفت، شُد غافِل زِ حَرف
پیش و پَس یک دَم نَبینَد هیچ طَرف
آن زمان که پیش بینی، آن زمان
تو پَسِ خود کِی ببینی؟ این بِدان
چون مُحیطِ حرف و مَعنی نیست جان
چون بُوَد جانْ خالِقِ این هر دُوان؟
حق مُحیطِ جُمله آمد ای پسر
وا نَدارَد کارَش از کارِ دِگَر
گفت شیطان که بِما اَغْوَیْتَنی
کَرد فِعلِ خود نَهانْ دیوِ دَنی
گفتْ آدم که ظَلَمْنا نَفْسَنا
او زِ فِعلِ حَقْ نَبُد غافِل چو ما
در گُنَه او از اَدَب پِنهانْش کرد
زان گُنَه بر خود زدن او بَر بِخَورد
بَعدِ توبه، گُفتَش ای آدم نه من
آفریدم در تو آن جُرم و مِحَن؟
نه که تَقدیر و قَضایِ مَن بُد آن؟
چون به وَقتِ عُذْر کردی آن نَهان؟
گفت ترسیدم، اَدَب نَگْذاشتم
گفت من هم پاسِ آنَت داشتم
هرکِه آرَد حُرمت، او حُرمَت بَرَد
هرکِه آرَد قَند، لَوْزینه خَورَد
طَیِّبات از بَهرِ کِه؟ لِلطَّیبین
یار را خوش کُن، بِرَنجان و بِبین
یک مِثال ای دل پِیِ فَرقی بیار
تا بِدانی جَبْر را از اِختیار
دستْ کانْ لَرزان بُوَد از اِرتِعاش
وان که دَستی تو بِلَرزانی زِ جاش
هر دو جُنْبِش آفریدهیْ حَقْ شِناس
لیکْ نَتْوان کرد این با آن قیاس
زان پَشیمانی که لَرزانیدیاَش
مُرتَعِش را کِی پَشیمان دیدیاَش؟
بَحثِ عَقل است این، چه عقل؟ آن حیلهگَر
تا ضعیفی رَهْ بَرَد آنجا مَگَر
بَحثِ عقلی گَر دُر و مَرجان بُوَد
آن دِگَر باشد که بَحثِ جانْ بُوَد
بَحثِ جانْ اَنْدَر مَقامی دیگر است
بادۀ جان را قِوامی دیگر است
آن زمان که بَحثِ عقلی ساز بود
این عُمَر با بوالْحَکَم هَمراز بود
چون عُمَر از عَقل آمَد سویِ جان
بوالْحَکَمْ بوجَهْل شُد دَر بَحثِ آن
سویِ حِسّ و سویِ عقل او کامل است
گَرچه خود نِسبَت به جانْ او جاهِل است
بَحثِ عقل و حِسْ اَثَر دانْ یا سَبَب
بَحثِ جانی یا عَجَب یا بوالْعَجَب
ضَوْءِ جانْ آمد، نَمانْد ای مُستَضی
لازِم و مَلزوم و نافی مُقْتَضی
زان که بینایی که نورش بازغ است
از دلیلِ چون عَصا بَسْ فارغ است
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۷۹ - سوال کردن رسول روم از امیرالمؤمنین عمر رضیالله عنه
گوهر بعدی:بخش ۸۱ - تفسیر و هو معکم اینما کنتم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.