هوش مصنوعی:
در این متن، شیر به گرگ پیشنهاد میدهد که نایب او در تقسیم غنایم باشد. گرگ در پاسخ، حیوانات مختلف را به شیر اختصاص میدهد و خود بز را برای خود برمیگزیند. شیر از این تقسیم ناراضی است و گرگ را به دلیل خودخواهی و عدم درک جایگاه شیر تنبیه میکند. در نهایت، شیر به گرگ میگوید که هر کس در برابر او ایستادگی کند، نابود خواهد شد و تنها کسانی که در راه او فانی شوند، باقی خواهند ماند.
رده سنی:
15+
این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و اخلاقی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان زیر 15 سال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از تمثیلهای حیوانی و مفاهیم انتزاعی مانند فنا و بقا نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً در سنین بالاتر یافت میشود.
بخش ۱۴۳ - امتحان کردن شیر گرگ را و گفتن کی پیش آی ای گرگ بخش کن صیدها را میان ما
گفت شیر ای گُرگ این را بَخشْ کُن
مَعْدِلَت را نو کُن ای گُرگِ کُهُن
نایبِ من باش در قِسْمَتگَری
تا پَدید آید که تو چه گوهری
گفت ای شَهْ گاوِ وحشی بَخشِ توست
آن بزرگ و تو بزرگ و زَفْت و چُست
بُز مرا، که بُز میانهست و وَسَط
روبَها خرگوش بِسْتان بیغَلَط
شیر گفت ای گُرگ چون گفتی؟ بِگو
چون که من باشم، تو گویی ما و تو؟
گُرگ خود چه سگ بُوَد کو خویش دید
پیشِ چون من شیرِ بیمِثْل و نَدید؟
گفت پیش آ، ای خَری کو خود خَرید
پیشش آمد، پَنجه زد او را دَرید
چون نَدیدَش مَغز و تَدبیرِ رَشید
در سیاسَت پوستَش از سَر کَشید
گفت چون دیدِ مَنَت زِ خود نَبُرد
این چُنین جان را بِبایَد زارْ مُرد
چون نبودی فانی اَنْدر پیشِ من
فَضْل آمد مَر تو را گَردن زدن
کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ جُز وَجْهِ او
چون نهیی در وَجْهِ او، هستی مَجو
هرکِه اَنْدر وَجْهِ ما باشد فَنا
کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ نَبْوَد جَزا
زان که در اِلّاست او از لا گُذشت
هرکِه در اِلّاست، او فانی نگشت
هرکِه بر دَر او من و ما میزَنَد
رَدِّ باب است او و بر لا میتَنَد
مَعْدِلَت را نو کُن ای گُرگِ کُهُن
نایبِ من باش در قِسْمَتگَری
تا پَدید آید که تو چه گوهری
گفت ای شَهْ گاوِ وحشی بَخشِ توست
آن بزرگ و تو بزرگ و زَفْت و چُست
بُز مرا، که بُز میانهست و وَسَط
روبَها خرگوش بِسْتان بیغَلَط
شیر گفت ای گُرگ چون گفتی؟ بِگو
چون که من باشم، تو گویی ما و تو؟
گُرگ خود چه سگ بُوَد کو خویش دید
پیشِ چون من شیرِ بیمِثْل و نَدید؟
گفت پیش آ، ای خَری کو خود خَرید
پیشش آمد، پَنجه زد او را دَرید
چون نَدیدَش مَغز و تَدبیرِ رَشید
در سیاسَت پوستَش از سَر کَشید
گفت چون دیدِ مَنَت زِ خود نَبُرد
این چُنین جان را بِبایَد زارْ مُرد
چون نبودی فانی اَنْدر پیشِ من
فَضْل آمد مَر تو را گَردن زدن
کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ جُز وَجْهِ او
چون نهیی در وَجْهِ او، هستی مَجو
هرکِه اَنْدر وَجْهِ ما باشد فَنا
کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ نَبْوَد جَزا
زان که در اِلّاست او از لا گُذشت
هرکِه در اِلّاست، او فانی نگشت
هرکِه بر دَر او من و ما میزَنَد
رَدِّ باب است او و بر لا میتَنَد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۴۲ - رفتن گرگ و روباه در خدمت شیر به شکار
گوهر بعدی:بخش ۱۴۴ - قصه آنکس کی در یاری بکوفت از درون گفت کیست آن گفت منم گفت چون تو توی در نمیگشایم هیچ کس را از یاران نمیشناسم کی او من باشد برو
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.