۳۲۲ بار خوانده شده

بخش ۱۶۱ - گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم مر زید را کی این سر را فاش‌تر ازین مگو و متابعت نگهدار

گفت پیغامبر که اَصْحابی نُجوم
رَهْ‌رُوان را شمع و شَیطان را رُجوم

هر کسی را گَر بُدی آن چَشم و زور
کو گرفتی زآفتابِ چَرخْ نور

کِی سِتاره حاجَتَسْتی ای ذَلیل
که بُدی بر نورِ خورشید او دلیل؟

ماه می‌گوید به خاک و ابر و فَی
من بَشَر بودم، ولی یُوحی اِلَیْ

چون شما تاریک بودم در نِهاد
وَحیِ خورشیدم چُنین نوری بِداد

ظُلْمَتی دارم به نِسْبَت با شُموس
نور دارم بَهرِ ظُلْماتِ نُفوس

زان ضَعیفَم، تا تو تابی آوَری
که نه مَردِ آفتابِ اَنْوَری

هَمچو شَهْد و سِرکه دَرهَم بافتم
تا سویِ رَنجِ جِگَر رَهْ یافتم

چون زِ عِلَّت وا رَهیدی ای رَهین
سِرکه را بُگْذار و می‌خور اَنْگَبین

تَختِ دلْ مَعْمور شُد پاک از هوا
بین که اَلرَّحْمنْ عَلَی الْعَرْشِ اَسْتَوی

حُکْم بر دلْ بَعد ازین بی‌واسطه
حَق کُند، چون یافت دلْ این رابِطه

این سُخَن پایان ندار، زَیْد کو؟
تا دَهَم پَندَش که رُسوایی مَجو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۶۰ - بقیهٔ قصه زید در جواب رسول صلی الله علیه و سلم
گوهر بعدی:بخش ۱۶۲ - رجوع به حکایت زید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.