هوش مصنوعی: این متن شعری است که به موضوع عشق و عرفان می‌پردازد. شاعر از ناصحی می‌خواهد که از پند دادن دست بردارد، زیرا پندها باعث سخت‌تر شدن بندهای عشق می‌شوند. او بیان می‌کند که عشق فراتر از دانش و درک عقلانی است و عاشقان حاضرند برای معشوق خود جان خود را فدا کنند. شاعر همچنین به موضوعاتی مانند مرگ، زندگی، و ارتباط عشق با عالم معنوی اشاره می‌کند. در بخش‌هایی از شعر، شاعر به زبان عربی نیز سخن می‌گوید و از مفاهیم عرفانی و دینی استفاده می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین استفاده از زبان شعری و عبارات عربی ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک داشته باشد.

بخش ۱۸۴ - لاابالی گفتن عاشق ناصح و عاذل را از سر عشق

گفت ای ناصِح خَمُش کُن چندْ چند
پَند کَم دِهْ زان که بَسْ سخت است بَند

سَخت‌تر شُد بَندِ من از پَندِ تو
عشق را نَشْناخت دانشمندِ تو

آن طَرَف که عشق می‌اَفْزود دَرد
بوحَنیفه وْ شافِعی درسی نکرد

تو مَکُن تَهدید از کُشتن که من
تَشنهٔ زارم به خونِ خویشتن

عاشقان را هر زمانی مُردنی‌ست
مُردنِ عشّاقْ خود یک نوع نیست

او دو صد جان دارد از جانِ هُدی
وان دوصد را می‌کُند هر دَمْ فِدی

هر یکی جان را سِتانَد دَهْ بَها
از نُبی خوان عَشْرَةً اَمثالَها

گَر بِریزد خونِ من آن دوست‌رو
پایْ‌کوبان جان بَراَفْشانم بَرو

آزمودم مرگِ من در زندگی‌ست
چون رَهَم زین زندگی پایَندگی‌ست

اُقْتُلونی اُقْتُلونی یا ثِقات
اِنَّ فی قَتْلی حَیاتًا فی حَیات

یا مُنیرَ الْخَدِّ یا روحَ الْبَقا
اِجْتَذِبْ روحی وَجُدْ لی بِاللِّقا

لی حَبیبٌ حُبُّهُ یَشْوِی الْحَشا
لَوْ یَشا یَمْشی عَلیٰ عَیْنی مَشیٰ

پارسی گو گَرچه تازی خوش‌تَر است
عشق را خود صد زبانِ دیگر است

بویِ آن دِلْبَر چو پَرّان می‌شود
آن زبان‌ها جُمله حیران می‌شود

بس کُنم دِلْبَر دَر آمَد در خِطاب
گوش شو وَاللهُ اَعْلَم بِالصَّواب

چون که عاشق توبه کرد اکنون بِتَرس
کو چو عَیّاران کُند بر دارْ دَرس

گَرچه این عاشقْ بُخارا می‌رَوَد
نه به دَرس و نه به اُستا می‌رَوَد

عاشقان را شُد مُدَرِّس حُسنِ دوست
دفتر و دَرس و سَبَقْشان رویِ اوست

خامُشَند و نَعْرهٔ تَکْرارَشان
می‌رَوَد تا عَرش و تَختِ یارَشان

دَرسَشان آشوب و چَرخ و زَلْزَله
نه زیادات است و بابِ سِلْسِله

سِلْسِله‌یْ این قَوْمْ جَعْدِ مُشکْ بار
مسئله دَوْر است لیکِن دَوْرِ یار

مسئله‌یْ کیس اَرْ بِپُرسَد کَس تورا
گو نَگُنجَد گنجِ حَق در کیسه‌ها

گَر دَمِ خُلْع و مُبارا می‌رَوَد
بَد مَبین ذِکْرِ بُخارا می‌رَوَد

ذِکْرِ هر چیزی دَهَد خاصیَّتی
زان که دارد هرصِفَت ماهیَّتی

در بُخارا در هُنرها بالِغی
چون به خواری رو نَهی زان فارِغی

آن بُخاری غُصّهٔ دانش نداشت
چَشمْ بر خورشیدِ بینِشْ می‌گُماشت

هر کِه درخَلْوَت به بینِش یافت راه
او زِ دانش‌ها نَجویَد دستگاه

با جَمالِ جانْ چو شُد هم‌کاسه‌یی
باشَدَش زَاخْبار و دانش تاسه‌یی

دید بردانش بُوَد غالِب فَرا
زان هَمی دنیا بِچَربَد عامه را

زان که دنیا را هَمی‌بینَند عَیْن
وان جهانی را هَمی‌دانند دَیْن
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۸۳ - منع کردن دوستان او را از رجوع کردن به بخارا وتهدید کردن و لاابالی گفتن او
گوهر بعدی:بخش ۱۸۵ - رو نهادن آن بندهٔ عاشق سوی بخارا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.