۲۹۲ بار خوانده شده
تا یکی مِهْمان دَر آمَد وَقتِ شب
کو شنیده بود آن صیتِ عَجَب
از برایِ آزمون میآزْمود
زان که بَسْ مَردانه و جانْ سیر بود
گفت کم گیرم سَر و اِشْکَمبهیی
رفته گیر از گنجِ جان یک حَبّهیی
صورتِ تَن گو بُرو من کیستم
نَقْشْ کَم نایَد چو من باقیسْتَم
چون نَفَخْتُ بودم از لُطْفِ خدا
نَفْخِ حَق باشم زِ نایِ تَنْ جُدا
تا نَیُفتَد بانگِ نَفْخَش این طَرَف
تا رَهَد آن گوهر از تَنْگین صَدَف
چون تَمَنّوا مَوْت گفت ای صادقین
صادقم جان را بَراَفْشانَم بَرین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
کو شنیده بود آن صیتِ عَجَب
از برایِ آزمون میآزْمود
زان که بَسْ مَردانه و جانْ سیر بود
گفت کم گیرم سَر و اِشْکَمبهیی
رفته گیر از گنجِ جان یک حَبّهیی
صورتِ تَن گو بُرو من کیستم
نَقْشْ کَم نایَد چو من باقیسْتَم
چون نَفَخْتُ بودم از لُطْفِ خدا
نَفْخِ حَق باشم زِ نایِ تَنْ جُدا
تا نَیُفتَد بانگِ نَفْخَش این طَرَف
تا رَهَد آن گوهر از تَنْگین صَدَف
چون تَمَنّوا مَوْت گفت ای صادقین
صادقم جان را بَراَفْشانَم بَرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۸۹ - صفت آن مسجد کی عاشقکش بود و آن عاشق مرگجوی لا ابالی کی درو مهمان شد
گوهر بعدی:بخش ۱۹۱ - ملامت کردن اهل مسجد مهمان عاشق را از شب خفتن در آنجا و تهدید کردن مرورا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.