۲۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲

مردم من و محبّت تو در دلم هنوز
تن خاک گشت و بوی وفا در گلم هنوز

طوفان گریه خانۀ عمرم خراب کرد
همسایه در شکنجه دود دلم هنوز

غرق محیط اشکم و از شوق وصل یار
فارغ چنان نشسته که در ساحلم هنوز

خوش رفته کاروان و به منزل فکنده رخت
چشم امید در پی این مَحملم هنوز

در سینه صد جراحت و در دل هزار چاک
بیچاره از هلاکت خود غافلم هنوز

آهم شرر به خرمن پروین و مَه فکند
آگاه نیست یار ز سوز دلم هنوز

ملک وجود جمله به یغمای عشق رفت
مردم گمان کنند که من عاقلم هنوز

بر پای مرغ روح به صد حیله رشته ای
از عمر بسته منتظر قاتلم هنوز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.