هوش مصنوعی:
متن دربارهٔ ملک خاقانیان در دوران سلطان خضر بن ابراهیم است که پادشاهی خردمند و عادل بود و بر ماوراءالنهر و ترکستان حکومت میکرد. او به شاعران مانند استاد رشیدی و امیر عمعق توجه ویژهای داشت و به آنان صلههای گرانبها میبخشید. در یکی از مجالس، امیر عمعق شعر رشیدی را بینمک توصیف کرد و رشیدی با پاسخ هوشمندانهاش مورد تحسین پادشاه قرار گرفت و چهار طبق زر به او بخشیده شد. این متن نشاندهندهٔ رابطهٔ متقابل شاعران و پادشاهان و اهمیت هنر و ادبیات در آن دوران است.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم تاریخی و ادبی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به آشنایی با زمینههای فرهنگی و سیاسی آن دوران دارد. همچنین، برخی اصطلاحات و مفاهیم ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال پیچیده باشد.
بخش ۱۰ - حکایت هشت - رشیدی
ملک خاقانیان در روزگار سلطان خضر بن ابراهیم عظیم طراوتی داشت و شگرف سیاستی و مهابتی که بیش از آن نبود و او پادشاه خردمند و عادل و ملک آرای بود ماوراء النهر و ترکستان او را مسلم بود و از جانب خراسان او را فراغتی تمام و خویشی و دوستی و عهد و وثیقت بر قرار و از جمله تجمل ملک او یکی آن بود که چون برنشستی بجز دیگر سلاح هفتصد گرز زرین و سیمین پیش اسب او ببردندی و شاعر دوست عظیم بود استاد رشیدی و امیر عمعق و نجیبی فرغانی و نجار ساغرجی و علی بانیذی و پسر درغوش و پسر اسرافینی و علی سپهری در خدمت او صلتهای گران یافتند و تشریفهای شگرف ستدند و امیر عمعق امیر الشعراء بود و از آن دولت حظی تمام گرفته و تجملی قوی یافته چون غلامان ترک و کنیزکان خوب و اسبان راهوار و ساختهای زر و جامهای فاخر و ناطق و صامت فراوان و در مجلس پادشاه عظیم محترم بود بضرورت دیگر شعرا را خدمت او همی بایست کردن و از استاد رشیدی همان طمع میداشت که از دیگران و وفا نمی شد اگر چه رشیدی جوان بود اما عالم بود در آن صناعت ستی زینب ممدوحهٔ او بود و همگی حرم خضر خان در فرمان او بود و بنزدیک پادشاه قربتی تمام داشت رشیدی او را بستودی و تقریر فضل او کردی تا کار رشیدی بالا گرفت و سید الشعرائی یافت و پادشاه را درو اعتقادی پدید آمد و صلتهای گران بخشید روزی در غیبت رشیدی از عمعق پرسید که شعر عبد السید رشیدی را چون می بینی گفت شعری بغایت نیک منقی و منقح اما قدری نمکش در می باید نه بس روزگاری برآمد که رشیدی در رسید و خدمت کرد و خواست که بنشیند پادشاه او را پیش خواند و بتضریب چنانکه عادت ملوک است گفت امیر الشعراء را پرسیدم که شعر رشیدی چون است گفت نیک است اما بی نمک است باید که درین معنی بیتی دو بگوئی رشیدی خدمت کرد و بجای خویش آمد و بنشست و بر بدیهه این قطعه بگفت:
شعر های مرا به بی نمکی
عیب کردی روا بود شاید
شعر من همچو شکر و شهد است
وندرین دو نمک نکو ناید
شلغم و باقلیست گفتهٔ تو
نمک ای قلتبان ترا باید
چون عرضه کرد پادشاه را عظیم خوش آمد و در ماوراءالنهر عادت و رسم است که در مجالس پادشاه و دیگر مجالس زر و سیم در طبقها بنقل بنهند و آنرا سیم طاقایاجفت خوانند و در مجلس خضر خان بخش [را] چهار طبق زر سرخ بنهادندی در هر یکی دویست و پنجاه دینار و آن بمشت ببخشیدی این روز چهار طبق رشیدی را فرمود و حرمتی تمام پدید آمد و معروف گشت زیرا که چنانکه ممدوح بشعر نیک شاعر معروف شود شاعر بصلهٔ گران پادشاه معروف شود که این دو معنی متلازمان اند.
شعر های مرا به بی نمکی
عیب کردی روا بود شاید
شعر من همچو شکر و شهد است
وندرین دو نمک نکو ناید
شلغم و باقلیست گفتهٔ تو
نمک ای قلتبان ترا باید
چون عرضه کرد پادشاه را عظیم خوش آمد و در ماوراءالنهر عادت و رسم است که در مجالس پادشاه و دیگر مجالس زر و سیم در طبقها بنقل بنهند و آنرا سیم طاقایاجفت خوانند و در مجلس خضر خان بخش [را] چهار طبق زر سرخ بنهادندی در هر یکی دویست و پنجاه دینار و آن بمشت ببخشیدی این روز چهار طبق رشیدی را فرمود و حرمتی تمام پدید آمد و معروف گشت زیرا که چنانکه ممدوح بشعر نیک شاعر معروف شود شاعر بصلهٔ گران پادشاه معروف شود که این دو معنی متلازمان اند.
تعداد ابیات: ۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۹ - حکایت هفت - مسعود سعد سلمان
گوهر بعدی:بخش ۱۱ - حکایت نه - فردوسی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.