۲۳۴ بار خوانده شده

بخش ۷ - حکایت شش - حکیم موصلی و خواجه نظام الملک

حکیم موصلی از طبقهٔ منجمان بود در نشابور و خدمت خواجهٔ بزرگ نظام الملک طوسی کردی و در مهمات خواجه با او مشورت کردی و رأی و تدبیر ازو خواستی موصلی را چون سال برآمد و فتور قوی ظاهر شدن گرفت و استرخاء بدن پدید آمد و نیز سفرهای دراز نتوانست کرد از خواجه استعفا خواست تا بنشابور شود و بنشیند و هر سالى تقویمی و تحویلی می‌فرستد و خواجه در دامن عمر و بقایای زندگانی بود گفت تسییر بران و بنگر که انحلال طبیعت من کی خواهد بود و آن قضاء لا بد و آن حکم ناگزیر در کدام تاریخ نزول خواهد کرد حکیم موصلی گفت بعد از وفات من بشش ماه خواجه اسباب ترفیه او بفزود و موصلى بنشابور شد و مرفه بنشست و هر سال تقویم و تحویل می‌فرستاد اما هرگاه که کسی از نشابور بخواجه رسیدی نخست این پرسیدی که موصلی چون است و تا خبر سلامت و حیات وی می‌یافت خوش طبع و خوش دل همی بود تا در سنهٔ خمس و ثمانین و اربعمایة آیندهٔ از نشابور در رسید و خواجه از موصلی پرسید آن کس خدمت کرد و گفت صدر اسلام وارث اعمار باد موصلی کالبد خالی کرد گفت کی گفت نیمهٔ ماه ربیع الاول جان بصدر اسلام داد خواجه عظیم رنجور دل شد و بیدار گشت و بکار خود بازنگریست و اوقاف را سجل کرد و ادرارات را توقیع کرد و وصیت نامه بنوشت و بندگانی که دل فارغی حاصل کرده بودند آزاد کرد و قرضی که داشت بگزارد و آنجا که دست رسید خشنود کرد و خصمان را بحلى خواست و کار را منتظر بنشست تا که رمضان اندر آمد و بغداد بر دست آن جماعت شهید شد انار الله برهانه و وسع علیه رضوانه، اما چون طالع مولود رصدی و کدخدای و هیلاج درست بود و منجم حاذق و فاضل آن حکم هر آینه راست آمد و هو اعلم،
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۶ - حکایت پنج - جنون داودی
گوهر بعدی:بخش ۸ - حکایت هفت - پیش‌بینی امام عمر خیامی دربارهٔ آرامگاهش
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.