۱۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۸

با لبت اتّفاق خواهم کرد
نمکی بی نفاق خواهم خورد

هر شب از سوز سینه همچون شمع
من و سیلاب اشک و چهره زرد

خیز و آبی بر آتشم افشان
ورنه از جان من برآید گرد

آنکه دل در وفای او بستم
دل ز ما برگرفت و نیک نکرد

ای دل ار نیستت تحمّل سوز
همچو پروانه گرد شمع مگرد

تو بخوابی چه آگهی زان کس
که نخسبد شبی چنین از درد

روی خوبت بدید و ترک گرفت
باغبان آن گلی که می پرورد

هر که در پیش زخم ناوک دوست
دیده بر هم زند نباشد مرد

چه کنم چون به گرم و سرد مرا
از محبّت نمی شود دل سرد

گر نمیرم به دست بوس رسم
بار دیگر به عون ایزد فرد

وه که حال درون ریش جلال
به کتابت نمی توان آورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.